به وسعت جغرافیای خواستنت

به وسعت جغرافیای خواستنت
فریاد می کشم
تاریخ آخرین نگاهت را
مرور می کنم
به واقعه ی چشمانت
می رسم
محو می شوم
در توالی و تکرارِ حادثه ی عشق.
تو را می خوانم
و آموزگار شب
مدام، آزمونِ دلتنگی ها دارد
خالیِ آغوشم
زمین و زمان را تنگ است
راه آسمان بسته
و التماسِ خسته ام
با مهتاب در نبردی سرد.
قلبم
حجم نداشتنت را
تاب ندارد
از خودم تکه تکه
مرز می سازم
از خاطره ها حصار می بافم
که هر محدوده ام را
تو پایان
تو آغاز
باشی...
دیدگاه ها (۳)

از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟معمار هیجان...کجا بروم که صدای آمدن...

بانوی قشنگممن همیشه مستملب‌ های تـــومخفف شراب‌های دنیاستچکی...

آشتی هر کس با خودش . . . دوستی هر کس با خودش . . . سازگاری و...

عشق دیرین من !از روزی که شناختمت،ماهیان در فضا پرواز می کنند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط