من با بابا مینشستیم همین جا.بعدصبر میکردیم تا آب راه بیفتد...بسته به فصل، اگر بهار بود، شکوفههای گیلاس میآمدند... اگر تابستان بود، سردرختیها... گاهی سیب شمیران هم میآمد...#کتاب#رهش#رضا_امیرخانی