نامم، هویتم، نفسم، بودنم تویی
نامم، هویتم، نفسم، بودنم تویی
اصلا تمام یاختههای تنم تویی
من هیچوقت جز تو نبودم و نیستم
این واقعیتی که به ظاهر منم، تویی
کرم فشرده در تب پروانگی منم
این پیلهای که دور تنم میتنم تویی
از حالت پیادهرو احساس میکنم
تنها دلیل آمدن و رفتنم تویی
روشن مباد چشم کسی که ندیده است
در پشت پاره پارهی پیراهنم تویی
وقتی که مرگ بیخبر از راه میرسد
آن پلک آخری که به هم میزنم تویی
#حمیده_رضایی
اصلا تمام یاختههای تنم تویی
من هیچوقت جز تو نبودم و نیستم
این واقعیتی که به ظاهر منم، تویی
کرم فشرده در تب پروانگی منم
این پیلهای که دور تنم میتنم تویی
از حالت پیادهرو احساس میکنم
تنها دلیل آمدن و رفتنم تویی
روشن مباد چشم کسی که ندیده است
در پشت پاره پارهی پیراهنم تویی
وقتی که مرگ بیخبر از راه میرسد
آن پلک آخری که به هم میزنم تویی
#حمیده_رضایی
۷۳۱
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.