نمیدونم تا به حال چند بار این مطلب رو گفتم، اما باز هم می
نمیدونم تا به حال چند بار این مطلب رو گفتم، اما باز هم میگم، ما در دورانی به سر می بریم که تمام تاریخ یکجا در حال تکراره، انگار کتاب سرگذشت تمام انبیا و اوصیای الهی قراره از نو ورق بخوره، چرا که در نبرد پایانی، تمام حق در مقابل تمام باطل قرار می گیره.
روزی خداوند متعال آدم رو خلق کرد و از روح خود در او دمید و به او و همسرش فرمود : که در این باغ بهشتی از هر چه خواستید بخورید ولی به آن درخت حتی نزدیک هم نشوید که از ستمکاران خواهید شد، اما شیطان آن دو را فریب داد و شد آنچه که نباید می شد.
گذشت و گذشت تا به سده معاصر تاریخ زندگانی بشر رسیدیم. بشر در تاریکی تباهی و فساد فرورفته بود، به خواست خدا از آب و خاک فاطمه و علی، گِل این انقلاب سرشته و روح خدا (روح الله الموسوی الخمینی) در آن دمیده شد و طفل صالح اسلام پا به عرصه هستی نهاد.
اینگونه بود که ما هم آدم شدیم، خدا بر ما منت نهاد و شیطان بزرگ را از ولایت بر این ملت کنار زد، اما باز شیطان زمانه حاضر به سجده بر این انقلاب نشد، یعنی ولایت الله را نپذیرفت.
عجیب است که برای رسیدن آدم به آدمیت، باز هم همان قصه تکرار می شود. این انقلاب و این ملت در باغ بهشتی اهل بیت، از هر نعمت موجودی می توانست استفاده کند اما حق دست درازی به درخت ولایت را نداشت. چون ولایت فقط مخصوص خداست و هر آن کس که او بخواهد.
ولی شیطان اکبر چشم دیدن عزت این انقلاب را ندارد، از هر راهی برای به زمین زدن او وارد می شود تا بالاخره با مذاکره او را فریب می دهد، خواص ملت فریب تعهدات شیطان را می خورند و به میوه ممنوعه ولایت دست دراز می کنند (ابلیس هم برای آدم قسم خورد و تعهد داد.)
می دانید یعنی چه؟؟ وقتی که ما ولایت امام را برنتابیم و فرامین ش را کنار بگذاریم و هرآنچه خودمان خواستیم انجام بدهیم، این یعنی دست اندازی به درخت ولایت، یعنی در آنچه که حق ما نیست، تصرف کرده ایم.
نتیجه اش هم قطعاً بزودی این خواهد بود که لباس تقوا از تنمان خارج می شود و زشتیهایمان آشکار خواهد شد، همانطور که آدم و همسرش در آن باغ به همین نقطه رسیدند و خدا آنها را از آن باغ بهشتی اخراج کرد.
روزی خداوند متعال آدم رو خلق کرد و از روح خود در او دمید و به او و همسرش فرمود : که در این باغ بهشتی از هر چه خواستید بخورید ولی به آن درخت حتی نزدیک هم نشوید که از ستمکاران خواهید شد، اما شیطان آن دو را فریب داد و شد آنچه که نباید می شد.
گذشت و گذشت تا به سده معاصر تاریخ زندگانی بشر رسیدیم. بشر در تاریکی تباهی و فساد فرورفته بود، به خواست خدا از آب و خاک فاطمه و علی، گِل این انقلاب سرشته و روح خدا (روح الله الموسوی الخمینی) در آن دمیده شد و طفل صالح اسلام پا به عرصه هستی نهاد.
اینگونه بود که ما هم آدم شدیم، خدا بر ما منت نهاد و شیطان بزرگ را از ولایت بر این ملت کنار زد، اما باز شیطان زمانه حاضر به سجده بر این انقلاب نشد، یعنی ولایت الله را نپذیرفت.
عجیب است که برای رسیدن آدم به آدمیت، باز هم همان قصه تکرار می شود. این انقلاب و این ملت در باغ بهشتی اهل بیت، از هر نعمت موجودی می توانست استفاده کند اما حق دست درازی به درخت ولایت را نداشت. چون ولایت فقط مخصوص خداست و هر آن کس که او بخواهد.
ولی شیطان اکبر چشم دیدن عزت این انقلاب را ندارد، از هر راهی برای به زمین زدن او وارد می شود تا بالاخره با مذاکره او را فریب می دهد، خواص ملت فریب تعهدات شیطان را می خورند و به میوه ممنوعه ولایت دست دراز می کنند (ابلیس هم برای آدم قسم خورد و تعهد داد.)
می دانید یعنی چه؟؟ وقتی که ما ولایت امام را برنتابیم و فرامین ش را کنار بگذاریم و هرآنچه خودمان خواستیم انجام بدهیم، این یعنی دست اندازی به درخت ولایت، یعنی در آنچه که حق ما نیست، تصرف کرده ایم.
نتیجه اش هم قطعاً بزودی این خواهد بود که لباس تقوا از تنمان خارج می شود و زشتیهایمان آشکار خواهد شد، همانطور که آدم و همسرش در آن باغ به همین نقطه رسیدند و خدا آنها را از آن باغ بهشتی اخراج کرد.
۱.۷k
۱۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.