من ازرسم سایه ها برتنم می گویم

من ازرسم سایه ها برتنم می گویم
ازکشیده شدن بلند
سایه ای برتمامِ قلبم
قلبی
که سالها درحصاراراضی ممنوعه بود
ازعبورسایه ای که دلواپسی ام رامدام عودمی کند
وسرانجام
ازخودم
باتوسخن می گویم
از آسیب های شبانه ی مرزهایم
که این روزها در مین گذاری نگاهت
مدام دچارحمله است
یانه
شبیخون
آری شبی خون
که مدام دربسترم ریخته می شود
وقتی که
سایه ات دورترمی شوداز من
ازشب
وازتمام حرفهایی که هنوزنگفته ام -سجاده برآب می اندازم-
برصبحی که فاتحِ توشد
دو رکعت کافی ست
یکباربیشترنمی خوانمت
دلتنگم
بیا
خرق
می کنم تمام عادتهای کهنه را
زودتر
بیا
ازروزنه ی تاریک سقفی که
شولم
شولم
می خواند
یاازدلِ
داستانهای هنوزنوشته نشده
یکی راسواکن
دعواکن
اصلا
خوب کن
این عادت دیرین تمام حمله هاست
وقتی دوش
رخساره برافروخته می آمد
بربالینی که منتظربود
تاپسری سرخ وسپیدگونه
زاده شود
ازهنجاراین ناهنجاری

تو
روزی
می گذری
ازشکاف نازک دیواری که برمن افتاده
برای همیشه
باطرح سایه ای که ثبت می شود
میان دیوارهای تن زنی که چشمانی شاعرداشت
#لیلا_درخش
دیدگاه ها (۱)

جوانی کُنیــد؛جلوی آینه با خودتان حرف بزنید،بلند بخندید و بِ...

#عکس.نوشته#عاشقانه

حالم خوب است بهشرطی که فقط تو حالم را بپرسی !#ملیکا_سهرابی

هرساختمان بزرگ زمانی فقط یک نقشه ساده بوده!مهم نیست که امروز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط