این روزها قاب یک لبخند بردیوار سرزمین من کم است

این روزها قاب یک لبخند بردیوار سرزمین من کم است ؛
کبوترهای شادی در قفس ها زندانی شده اند و هر روز فصل تازه ای از غم در فصلی سرد ورق می خورد ...
بارانی نیست که بشوید ؛
زمستانی‌ست عجب سرد و غمگین و آسمانی بغض آلود که نمی بارد از سر غرور...
آرزوهایمان زیر آوارو به دست دریا ربوده شده ؛کبوترهای شادی را آب و دانه کنیم تا نشود عادت غم ،
شاید در پایان این دریای آتش ساحلی آرام به انتظارمان نشسته باشد...

#ناهید_آقاطبا
دیدگاه ها (۵)

جای تو خالی ست در سردترین شبهاییکه لبخند های مهربانی را به ت...

اینجاهمین جانزدیک همین تنفس بی خوابتــو راطـوری نزدیک به لمس...

صدایت می زنمگوش بدهقلبم صدایت می زند.شب گرداگردم حصار کشیده ...

گر شکند دل مراجان بدهم بدل شکنگر ز سرم کله بردمن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط