+یونا لطفا اروم باش (گریه)
+یونا لطفا اروم باش (گریه)
_تو چرا گریه میکنی
+اون سختی زیاد کشیده
ویو کوک
نمیدونستم چیکار کنم برای همین بغلش کردم که گریش شدید شد
ویو سوا
حالم بد بود یونا خیلی سختی کشیده سه سال پیش وقتی برادرش رفت دوماه بعدش خانواده یونا تو تصادف مردن و یونا افسردگی گرفت ولی بهتر شد داشتم بهش فکر میکردم که رفتم تو بغل یکی احساس امینت داشتم و گریه میکردم به خودم که اومدم ازش جدا شدم و زود دست یونا رو گرفتم و باهم دوییدیم بعد ده مین رسیدیم به یه پارک اونجا نشستیم
~خیلی دیوونه ای
+یونا بلاخره تونستی پیداش کنی میخوای فردا ببینیش؟
~میشه دید؟
+البته پس بهت خبر میدم باشه گریه نکن پیگه
~باشه (لبخند)
+پشمامم
~چیه
+تو لبخند زدی
~چی...من...کجا...نه بابا
+باشه بیا بریم پیش پسرا
~اوهوم
ویو کوک
وقتی بغلش کردم انگار یه چیز خوبی بهم تزریق کردن مثل ارامش یهو از بغلم بیرون اومد و دست یونا رو گرفت و دویید
.
.
.
خماری
_تو چرا گریه میکنی
+اون سختی زیاد کشیده
ویو کوک
نمیدونستم چیکار کنم برای همین بغلش کردم که گریش شدید شد
ویو سوا
حالم بد بود یونا خیلی سختی کشیده سه سال پیش وقتی برادرش رفت دوماه بعدش خانواده یونا تو تصادف مردن و یونا افسردگی گرفت ولی بهتر شد داشتم بهش فکر میکردم که رفتم تو بغل یکی احساس امینت داشتم و گریه میکردم به خودم که اومدم ازش جدا شدم و زود دست یونا رو گرفتم و باهم دوییدیم بعد ده مین رسیدیم به یه پارک اونجا نشستیم
~خیلی دیوونه ای
+یونا بلاخره تونستی پیداش کنی میخوای فردا ببینیش؟
~میشه دید؟
+البته پس بهت خبر میدم باشه گریه نکن پیگه
~باشه (لبخند)
+پشمامم
~چیه
+تو لبخند زدی
~چی...من...کجا...نه بابا
+باشه بیا بریم پیش پسرا
~اوهوم
ویو کوک
وقتی بغلش کردم انگار یه چیز خوبی بهم تزریق کردن مثل ارامش یهو از بغلم بیرون اومد و دست یونا رو گرفت و دویید
.
.
.
خماری
۱۳.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.