گریزانم از این مردم که با من

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
@LOVE_ARAM
دیدگاه ها (۱)

عشق من دیگر تمامش ماه نیست ارزوهایم دگر پرواز نیستدیگر دل م...

‌انسان تا وقتی فکر می کندنارس است به رشد و کمال خود ادامه می...

آخرین شبِ تابستانساعت ها را عقب بردندما را جلو...‏نیمه های ا...

از فرط گنه جهان ما شد تاریکای کاش خدا برای عرض تبریکدر عید غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط