گر نمیدیدم در این دنیا ترا گر نبودم با تو هرگز آشنا
گر نمیدیدم در این دنیا ترا ،گر نبودم با تو هرگز آشنا
گر در آن محفل نبودم همچو شمع ،یانمیدیدم ترا در بین جمع
گر از هر بیکانه ای بیگانه تر ،میگذشتم از کنارت بی خبر
گرنمیکردی بسوی من نگاه،با نگاهی گر نمی رفتم ز راه
عاشقی گر در سرشت من نبود،یا که عشقت سرنوشت من نبود
گر ترا بخت بد کوتاه من ،سوی دیگر می کشید از راه من
این زمان جانم زمهرت پر نبود ،سینهام منزلکه این در نبود
گر چه عشقت غیر حسرت برنداشت ساقیت جز درد،در ساغر نداشت
گرچه دیدم در رهت دام بلا وای بر من ،گر نمیدیدم ترا
گر در آن محفل نبودم همچو شمع ،یانمیدیدم ترا در بین جمع
گر از هر بیکانه ای بیگانه تر ،میگذشتم از کنارت بی خبر
گرنمیکردی بسوی من نگاه،با نگاهی گر نمی رفتم ز راه
عاشقی گر در سرشت من نبود،یا که عشقت سرنوشت من نبود
گر ترا بخت بد کوتاه من ،سوی دیگر می کشید از راه من
این زمان جانم زمهرت پر نبود ،سینهام منزلکه این در نبود
گر چه عشقت غیر حسرت برنداشت ساقیت جز درد،در ساغر نداشت
گرچه دیدم در رهت دام بلا وای بر من ،گر نمیدیدم ترا
- ۹۷۶
- ۲۹ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط