درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس
گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس
سوی من لب چه می‌گزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده‌ام که مپرس
....
...
..
به ابی انت و امی باَبی اَنتَ و اُمی و نَفسی و مالی
اللهم احفظ قائدنا المام الخامنه ای
دیدگاه ها (۱)

یک نخ از چفیه برگردنتان آقاجان کار صد پیرهن یوسف مصری کرده س...

اهای زمستان حواست جمع باشد! دور تو و تمام زیبایی هایت را خ...

اگر سربند یا زهرا به پیشانی زنم دیگر نه از داعش اثر ماند، ...

یا رب دل دوستان پر از غم نکنی با تیر قضا قامت ما خم نکنی ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط