سیاه یا آبی؟
فصل دوم: پارت ۱
《هفت سال بعد》
از زبان شدو
همونطور که میدونید من به جز اون اتفاقاتی که قبلا برام اتفاق افتاده بود کلا حال و حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم.
خیلی وقته از همه دوری می کنم تا کسی آسیب نبینه.
تو راه بودم که سونیک رو دیدم
سونیک:عه.....سلام شدو
گفتم:ولم کن
سونیک:بابا یه دقیقه وایسا
گفتم:چی می خوایی؟
سونیک:امشب تولد سیلوره گفتم تورو هم دعوت کنم.
گفتم:لازم نیست
سونیک:ای بابا چند ماهه همو ندیدیم بیا یه سر بزن
گفتم:بهت گفتم نه(داد زد)
داشتم می رفتم ولی....
سونیک:ای بابا چرا انقدر بد عنق شدی؟
گفتم:چند بار باید بهت بگم من نمیام اینو تو کلت فرو کن
از زبان سونیک
من عصبانی شده بودم هلش دادم و یه مشت تو صورتش زدم
شدو:تو چیکار کردی؟
گفتم:من......عه......من
شدو:حالم ازت به هممی خوره
سونیک:ولی.........
شدو:ولی نداره
بعد منو انداخت زمینو گردنمو گرفت و فشار میداد.....
بعد که ولم کرد گفت:دیگه نمی خوام ببینمت
من زدم زیر گریه و خیلی ناراحت بودم که یکی از دوستامو از دست دادم.
ناراحت زیر قطرات نرم باران راه می رفتم به سمت خونه.
که امی بهم زنگ زد.....
امی:سونیک کجایی بیا خونه ناسلامتی میخواییم سوپرایز کنیما
گفتم:باشه
امی:داری گریه می کنی؟
گفتم:نه میام خونه توضیح میدم
امی:خیلی خب باشه
خونه
لیدی:سلام بابایی
گفتم:سلام دخترم الان میام
لیدی:مامان،چرا بابا ناراحته؟
امی:چیزی نیست حتما خسته است
از زبان شدو
دیدم سونیک بهم زنگ زده قطع کردم ولی بیشتر از ده بار بهم زنگ زد ولی این بار جواب دادم
گفتم:چی می خوایی(داد زد) توی پررو چطور جرات کردی به من زنگ بزنی ها؟ منو بگو فکر می کردم تنها کسی هستی که مگو درک می کنی ولی نه......اینطور نیست
سونیک:من واقعا متاسفم لطفا منو ببخش خواهش می کنم
اون لحظه آروم شدم
گفتم:تو منو ببخش
سونیک:چهههههه؟
گفتم:من خیلی عصبانی شدم
سونیک:باشه
گفتم:واقعا؟
سونیک:آره بابا
گفتم:ممنون سونیکعلی
سونیک:خدافظ(جدی)
گفتم:بای
از زبان امی
رفتم کنار اتاق سونیک و صحبتاش با شدو رو شنیدم رفتم تو و پرسیدم:شدو بود؟
سونیک:آره
گفتم:چرا معذرت خواهی کردی؟
سونیک:راستش باهم دعوا کردیم.....
گفتم:دوبارهههههههههه؟ آخه من چند بار باید بهت بگم به این گیر نده یه روز دیدی زد کشتت
سونیک:عههههههههه
گفتم:خیلی خب باشه شام حاضره بعدشم سیلور میاد باید آماده باشی
سونیک:چشم خانم
ادامه دارد..........
آنچه خواهید دید........
سونیک:چطور میخوایی پیداش کنی؟
شدو:نمی دونم ولی هرجور شده باید انتقاممو بگیرم از اون خفاش لعنتی
روژ:مفلیس
مفلیس:بله
روژ:برام پیداش کن
مفلیس:برات خرج داره
روژ:باشه
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.