عطش زیستن در چشمان تو

عطشِ زیستن در چشمان تو
مغلوب میسازد گاهِ نومّید را،
آنگاه که از پسِ آن
دو دریچه ی زلال در من مینگری
عشق احاطه ام میکند،
روئین تنانه
به ستیز با فوجِ اندوه برمیخیزم
و درفشِ فتحی سترگ
از عاشقانه هایِ سپید را
بر قلبِ تاریکخانه هایِ دریغ
افراشته می سازم...
به نامِ عشق
به نامِ تو...
دیدگاه ها (۳۲)

عاشقم کردی وپرگار دلم چرخان شـــدوسط دایرہ یعشق تو سرگردان ش...

دورتر هم بروی من به تو می‌اندیشم از تماشای سراب تو خوشم می‌...

تـــــــو .... همان تافته ای که از همه ...؟ جدا...

رفتن تو مرا نکشتکه تراکم خیال آمدنتمرا از پای درآورد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط