ادامه پارت ۱۴ فیک یونگی
یونگی: ولم کن بدم میاد
مین هیوک: باشه( دستمو ول کرد و صاف نشست )
گوم هی: من تو رو دعوت کردم بعد میشینی پیش اون؟
مین هیوک: خب تو منو دعوت کردی و منم اومدم که ببینمت اما یهو دوست مورد علاقمو دیدم که البته بهم اهمیت نمیده ولی خب بلاخره اون رو بیشتر از تو میشناسم
گوم هی: واقعا که( و رفت نشست)
یونگی: جدی با گوم هی دوستی؟
مین هیوک: توی کلاس درسی خارج از مدرسه باهاش اشنا شدم اما هی میچسبه بهم و میگه ما دوستیم وگرنه ازش بدم میاد
یونگی: منم ازش بدم میاد
یه نگاه به گوم هی کردم داشت از عصبانیت پاره میشد صورتش داشت قرمز میشد..
مین هیوک: باشه( دستمو ول کرد و صاف نشست )
گوم هی: من تو رو دعوت کردم بعد میشینی پیش اون؟
مین هیوک: خب تو منو دعوت کردی و منم اومدم که ببینمت اما یهو دوست مورد علاقمو دیدم که البته بهم اهمیت نمیده ولی خب بلاخره اون رو بیشتر از تو میشناسم
گوم هی: واقعا که( و رفت نشست)
یونگی: جدی با گوم هی دوستی؟
مین هیوک: توی کلاس درسی خارج از مدرسه باهاش اشنا شدم اما هی میچسبه بهم و میگه ما دوستیم وگرنه ازش بدم میاد
یونگی: منم ازش بدم میاد
یه نگاه به گوم هی کردم داشت از عصبانیت پاره میشد صورتش داشت قرمز میشد..
۴.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.