کمی از دنیایت را به من میبخشی؟
کمی از دنیایت را به من میبخشی؟
میشود امشب در خلوت آستین پیراهن قرمز چهار خانه ات
اتراق کنم و...
تا سپیده دم شعر ببافم به رویایت؟
وقتی خورشید پلکهایت را بوسید و آسمان بی ابر را تن کردی!
دستت را در آستینت میگیرم،قدم میزنم و ذوق میکنم!
با شیطنت،سر انگشتانت را میبوسم ،میچشم و مزه میکنم!
اسمت چه بود؟
عسل؟
با خنده بگو واقعا که!
عمری یک دیوانه در آستین پرورش دادم!
سرت را جلو ببر و در آستین دنبال من بگرد...
چشمهایم برق میزنند و
میپرم توی یقه ات!
نمیدانی چقدر اینجا هوایش خوب،
شعر ها پر از دوستت دارم؛
و برای فدا شدن دنج است!
اصلا میشود در همین دو وجب جا
طوری گم شد که هیچ کس پیدایم نکند!
میشود کمی از دنیایت را به من ببخشی؟
آستین نه!
یقه ات را میخواهم...
لطفا!
میشود امشب در خلوت آستین پیراهن قرمز چهار خانه ات
اتراق کنم و...
تا سپیده دم شعر ببافم به رویایت؟
وقتی خورشید پلکهایت را بوسید و آسمان بی ابر را تن کردی!
دستت را در آستینت میگیرم،قدم میزنم و ذوق میکنم!
با شیطنت،سر انگشتانت را میبوسم ،میچشم و مزه میکنم!
اسمت چه بود؟
عسل؟
با خنده بگو واقعا که!
عمری یک دیوانه در آستین پرورش دادم!
سرت را جلو ببر و در آستین دنبال من بگرد...
چشمهایم برق میزنند و
میپرم توی یقه ات!
نمیدانی چقدر اینجا هوایش خوب،
شعر ها پر از دوستت دارم؛
و برای فدا شدن دنج است!
اصلا میشود در همین دو وجب جا
طوری گم شد که هیچ کس پیدایم نکند!
میشود کمی از دنیایت را به من ببخشی؟
آستین نه!
یقه ات را میخواهم...
لطفا!
۲۲۶
۱۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.