بانوی حسرت

بانوی حسرت......

من زنم آن زن که در قلب تو نیست
آن زنی که سالها بر خود گریست
کودکی هایم چه آسان پیر شد
مهربانی زخمیُ و زنجیر شد
معنی صبرم...شکسته بال من
شد که آیا تو بپرسی ..حال من
من همان هستم..که دورم ساختی
با قماری قلب منرا باختی
من زنی هستم که از هجرت شکست
چشم خود را روی تو هرگز نبست
من تمام سالها در حسرتم
خسته از دنیای پوچُ و نفرتم
می شوم من زخمی از ناباوری
آنکه امیدش تویی...نه دیگری
دیدگاه ها (۱۵)

حق ندارم به کسی از تو شکایت بکنمداستانی که دروغ است روایت بک...

به عالمی گفتند:سال دراز است.گفت:نه به اندازه شبی که , یک دل ...

تو با قلب ویرانه من چه کردیببین عشق دیوانه من چه کردیدرابریش...

دوباره زنده شدم بعداز این همه مردنبه خانه آمده ام بعداز این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط