بانوی حسرت
بانوی حسرت......
من زنم آن زن که در قلب تو نیست
آن زنی که سالها بر خود گریست
کودکی هایم چه آسان پیر شد
مهربانی زخمیُ و زنجیر شد
معنی صبرم...شکسته بال من
شد که آیا تو بپرسی ..حال من
من همان هستم..که دورم ساختی
با قماری قلب منرا باختی
من زنی هستم که از هجرت شکست
چشم خود را روی تو هرگز نبست
من تمام سالها در حسرتم
خسته از دنیای پوچُ و نفرتم
می شوم من زخمی از ناباوری
آنکه امیدش تویی...نه دیگری
من زنم آن زن که در قلب تو نیست
آن زنی که سالها بر خود گریست
کودکی هایم چه آسان پیر شد
مهربانی زخمیُ و زنجیر شد
معنی صبرم...شکسته بال من
شد که آیا تو بپرسی ..حال من
من همان هستم..که دورم ساختی
با قماری قلب منرا باختی
من زنی هستم که از هجرت شکست
چشم خود را روی تو هرگز نبست
من تمام سالها در حسرتم
خسته از دنیای پوچُ و نفرتم
می شوم من زخمی از ناباوری
آنکه امیدش تویی...نه دیگری
- ۱۸۸
- ۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط