زن شبیه یک حس غریب بود
زن شبیه یک حس غریب بود
در غربت تنی که له شده بود زیر بی رحمی
وگریه شده بود در تمام باران ها
در تمام جمعه های سرد جمع شده در سکوت
در تمام شنبه های بی عبور زندگی
پایان های غمناک انزجار اور در زندان
اغاز های بی سرانجام در یس فرورفته
نامعلومی راه های پیش روی ریخته از تکیه
و رو به پایان است
این داستان غمناک زنی که ذره ذره اب می شد
مرتضی پورغلامحسین
در غربت تنی که له شده بود زیر بی رحمی
وگریه شده بود در تمام باران ها
در تمام جمعه های سرد جمع شده در سکوت
در تمام شنبه های بی عبور زندگی
پایان های غمناک انزجار اور در زندان
اغاز های بی سرانجام در یس فرورفته
نامعلومی راه های پیش روی ریخته از تکیه
و رو به پایان است
این داستان غمناک زنی که ذره ذره اب می شد
مرتضی پورغلامحسین
- ۲۷۲
- ۰۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط