ادامه قسمت ششم

ادامه قسمت ششم
+زودتر بیا غذا سرد میشه
با عجله پاشدم و رفتم دستشو گرفتم
_تا نگین ازم ناراحت نیسین نمیام
دستمو از رو دستش برداشت و گف
+باشه بخشیدمت زودتر بیا شام سرد شد
انقدم درس نخون یه وقت دیدی قبول شدی منم نمیتونم نه بیارم
بعدشم یه لبخند بی روح نشست کنار لبش
چشمی گفتم بعدش باهم رفتیم پایین.....

نویسندگان: فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزاپور
🚫کپی رمان در هر شرایطی بدون ذکر نام نویسندگان حرام است.
دیدگاه ها (۰)

✨🌱✨#ناحله #قسمت_هفتمشام و تو آرامش بیشتری خوردیم همش داشتم ف...

✨🌱✨#ناحله#قسمت_هشتمبه ساعت نگاه کردم تقریبا ۴ بعدظهر شده بود...

✨🌱✨#ناحله#قسمت_ششمنشستم کف اتاق و شروع کردم به نق زدناخه ینی...

#ناحله#قسمت_پنجمبا باز شدن در خونه از بوی قرمه سبزی سرم گیج ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط