فیک کوک part

فیک کوک (part1)
*
سلام من ا/ت هستم ۲۳ سالمه و متاهل هستم سه ساله که با همسرم جونگ کوک ازدواج کردم. داخل یه شرکت کار میکنم و خانودم تو یه کشور دیگن
*
های من جونگکوکم همتونم که منو میشناسین
۲۹ سالمه و یه همسر به نام ا/ت دارم که خیلی دوستش دارم و غیرتی ام روش
----------------------------------
(بریم برای ادامه داستان)
ویو ات:
نزدیک های غروب بود هنوز از شرکت تعطیل نشده بودم
مشغول کار بودم و کلی کار رو سرم ریخته بود .
خسته شده بودم تصمیم گرفتم که برم یه قهوه برای خودم بگیرم و بیام به ادامه کارم برسم .
^پنج دقیقه بعد^
در حال خودن قهوه ام بودم که گوشیم زنگ خورد با اسم رو صفحه گوشیم لبخند روی لب/م نشست myLove❤
ات:سلام عزیزم
جونگ کوک:سلامو کوفت کجایی (داد)
وقتی داد زد قلبم ریخت چرا همچین میکنه
ات:ع..عزیزم حالت خوبه چرا داد میزنی ...(نگران)
جونگ کوک:جوابه منو بدههه کجایی هااا ساعت رو نگاه کردی ببینی چنده
از اون جا خارج شدم و به سمت در حرکت کردم رفتم بیرون
ات:جونگ کوک چته چرا داد بیداد میکنی سر کارم کجا میخام باشم ...
چت شده تو
جونگ کوک:منو خر نکن میگم کجایییی
ات:بخدا سر کارم چرا اینجوری میکنی تو چت شده (بغض)
جونگ کوک:که سر کاری اوکی خونه که میای
تکلیفت مشخص میشه
ات:ج..جونگ.کوک چی داری میگی الو..الو
(قط کرد)
دوسه بار زنگ زدم ولی جواب نداد
خیلی سریع رفتم داخل لباسام رو پوشیدم و به همکارم گفتم که به رئیسم بگه واقعا واسم مشکل پیش اومده .
راه افتادم و پیاده بدو بدو به سمت خونه حرکت کردم
(نیم ساعت بعد)
وارد حیاط خونه شدم و رفتم بالا کلید رو در اوردم و توی در چرخوندم و درو باز کردم که با قیافه اخمو جونگ کوک رو به رو شدم
ات:س...سلام
جونگ کوک :سلام زهر مار کجا بودی تا الان (داد)
*
اصلا توی این سه سال سابقه نداشت که جونگ کوک به من فوش بده یا سرم داد بزنه نمی دونم الان چش شده
ات:جونگ کوک بخدا من .....
جونگ کوک :تو چی ها توچی اها حتما رفته بودی با بقیه لا/س بزنی نه یا دنبال هر/زه بازی *
با این حرفش صدای شکستن قلبمو میتونستم بشنوم
ات:..
______________________________________________________
راوی:خب شاید الان براتون سواله که چرا جونگ کوک با ات اینطوری رفتار میکنه
بزارید براتون بگم
ات داخل شرکت درحال انجام کاراش بود که دختر عمه جونگکوک برای اینکه بخاد جونگ کوک رو از ات متنفر کنه تا بیاد با خودش عروسی کنه عکس های خواهر دوقلو ات که باهم مو نمیزنن رو با دوست پس/رش که داخل کافه بودن و یکی دیگه از عکس هاش که داشتن همدیگرو میبو/سیدن رو برای جونگ کوک فرستاد جونگکوک هم فکر کرد ات هستش و عصبی شد و فکر کرد که تو الان پیش یکی دیگه ای واسه همین به ات زنگ زد و ادامش رو خودتان خواهی دید
(نکته:ات از هیچی خبر نداره)
*
مایل هستید به پارت۲؟
اگه راضی بودی توی کامنت بگو
دیدگاه ها (۱)

فیک کوکpart2▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪^بریم برای ادامه د...

فیک کوک part3

فیک کوک (part1)*سلام من ا/ت هستم ۲۳ سالمه و متاهل هستم سه سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط