بارالها

بارالها…
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم،
نکند فرق به حالم ...
چه برانی،
چه بخوانی،
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم،
نه تو آنی که برانی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم،
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی،
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی...
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...
🏻خواجه عبدالله انصاری
دیدگاه ها (۱)

امروز رامی خواهم فیروزه ای باشم،مثل کاشی های خوشرنگ حوض مادر...

تا زنده ام ، تو زنده ترین در سرِ منی ...❤

تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که میترسمبه جانت چشم زخم آی...

عطر ِ تو در هواست ... می آیی یا رفته ای ؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط