خیره به مردم نشسته ام...!
خیره به مردم نشسته ام...!
تنهای تنها...!
نه کسی حالم را میپرسد...!
نه کسی هوایم را دارد...!
عیب ندارد...
سالهاست به این زندگی عادت کرده ام...
آشناهایم: غریبه هایی هستند...
که تنها اسمشان را میدانم...!
میخندم...!
ساده میگیرم...!
ساده میگذرم...!
با هر سازے میرقصم...!
نـﮧ اینکـﮧ شادم و از هفت دولت آزاد...! نه...!
مدتے طولانی شکستم ؛
زمین خوردم ...؛
زجر کشیدم و گریـﮧ کردم...!
و حالا براے زنده ماندن ،
خود را بـﮧ کوچه ی علی چپ زده ام ...!
روحم بزرگ نیست...!
دردم عمیق است...!
میخندم تا جای زخم هایم را نبینی...!
تنهای تنها...!
نه کسی حالم را میپرسد...!
نه کسی هوایم را دارد...!
عیب ندارد...
سالهاست به این زندگی عادت کرده ام...
آشناهایم: غریبه هایی هستند...
که تنها اسمشان را میدانم...!
میخندم...!
ساده میگیرم...!
ساده میگذرم...!
با هر سازے میرقصم...!
نـﮧ اینکـﮧ شادم و از هفت دولت آزاد...! نه...!
مدتے طولانی شکستم ؛
زمین خوردم ...؛
زجر کشیدم و گریـﮧ کردم...!
و حالا براے زنده ماندن ،
خود را بـﮧ کوچه ی علی چپ زده ام ...!
روحم بزرگ نیست...!
دردم عمیق است...!
میخندم تا جای زخم هایم را نبینی...!
۵۴۹
۱۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.