پناه میبرم

پناه می‌برم
از هجومِ حجمِ لایتناهیِ دلتنگی،
به رویا و خوابِ از سرِ شب و خیالِ داشتنت،
تا ساعت‌ها و ساعت‌ها

پناه می‌برم
از خواب و رویاے قشنگ
ولے مسخ‌ڪنندهء چشمانت،
به تماشایِ شڪستِ نخ‌هاے ظریف سیگار
لابه‌لاے انگشتان لرزانم،
هرشب و نیمه‌شب

پناه می‌برم
از افسون و اغوایِ پیچش ِ غوغاگرِ موهایت،
بالاتر از گردنت ڪه دعوتِ بازوانم را بی‌اجابت گذاشته،
به سفر، به سرعتِ مرگبار، به پیچ‌هاے گردنهء حیران
و گریز و گریز و گریز از دوست داشتنت

پناه می‌آورم از خستگے، از زیاده‌خواهے، از غرور، از پوچے، از همه‌چیز
فقط به

#دوست_داشتنِ_تو...
دیدگاه ها (۳)

‌كلمات بعضی دير به زبان مى‌آيند.من ياد گرفته‌امچنين مواقعى ب...

پاییز باشد وکسی نباشدپا به پای دلت دیوانگی کند وشانه به شانه...

درک کردن من...ســـــــخت است ...سخت است درک کردن من که...غــ...

به مَردی دل ببندکه از علاقش به خودت مطمئنیقانونِ رابطه ها ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط