ادامه ی تکپارتی تهیونگا
ویو ا/ت:
وقتی وارد حیاط پشتی شدم با دیدن صحنه ی روبه روم خشکم زد..
جلوی چشمام.. شوگا.. همون بد بوی بیرحم مدرسه. که هر شب یکی رو میبرد خونش و بهش ت. ج. ا. و. ز میکرد.. داشت به صمیمی ترین دوستم یعنی یونا تجاوز میکرد.. با دیدن اون صحنه جیغ فرا بنفشی کشیدم و چشمامو بستم و افتادم رو زمین... تا چشمامو باز کردم شوگا رو دیدم که یونا رو پرت کرد گوشه ی حیاط و به طرف من اومد.. موهامو کشید و میخواست منو بندازه توی انباری که تهیونگ مشت محکمی توی صورت شوگا زد و به من اشاره کرد که یونا رو بردارم و از اونجا برم..
ویو تهیونگ:
وقتی وارد حیاط مدرسه شدم صدای جیغ بلندی از حیاط پشتی شنیدم.. کولمو روی زمین انداختم و با سرعت رفتم سمت حیاط پشتی.. با دیدن صحنه ی جلوم مات مونده بودم.. دیدم شوگا ی عوضی(کیوتام به شوگا لاورا بر نخوره هاا🥲) موهای ا/ت رو گرفته و داره میکشش روی زمین.. از خود بیخود شدمو رفتم سمت شوگا.. مشت محکمی توی صورتش زدم که باعث شد پرت شه روی زمین.. به ا/ت اشاره کردم که یونا رو ببره از اونجا..
ویو ا/ت:
سریع لباس یونا رو پوشوندم و براید استایل بغلش کردمو بردمش توی حیاط اصلی.. گذاشتمش روی نیمکت.. بیچاره از هوش رفته بود.. سریع مدیرو خبر کردم.. همه دور یونا جمع شده بودن.. مدیر پزشکو خبر کرد تا بیاد یونا رو معاینه کنه..
بعد چند مین یهو یاد شوگا و تهیونگ افتادم و جیغ بلندی کشیدم و با سرعت زیاد رفتم سمت حیاط پشتی.. واقعا وحشتناک بود.. دوتاشون خونی روی زمین افتاده بودن.. با دیدن اون صحنه عربده زدم که باعث شد مدیر و پزشک سریع سمت من بیان.. پزشک گفت سریع اورژانسو خبر کنین. من از شدت ترس روی زمین نشستم و گریه میکردم..
چند مین بعد از اومدن اورژانس:
بلاخره اورژانس اومد و دوتاشونو برد بیمارستان منم کنار تهیونگ بودم..
دوتاشونو توی اتاق جدا بردن و سرم وصل کردنـ..
چند مین بعد:
دکتر تهیونگ بهم گفت که ته ته بهوش اومده و میتونم ببینمش..
با چشمای خیس رفتیم پیش تهیونگ..
ویو ته:
بعد از دعوا با اون عوضی دیگه نفهمیدم چیشد که روی تخت بیمارستان خودمو دیدم بعد چند مین ا/ت اومد.
ویو راوی:
ا/ت پیش تهیونگ رفت و بلافاصله بغلش کرد و بهش گفت: تهیونگ... من.. واقعا نگرانت شده بودم.... من.... من..... عاشقتم...
تهیونگ با شنیدن این حرف برق خاصی روی چشماش نشست و گفت: منم عاشقتم کیم ا/ت...
و بوسه ی کوتاهی روی لبای ا/ت گذاشت...
ووو اونا رل زدن و با خوبی و خوشی زندگی کردنن😆راستی شوگا هم دستگیر شد...
میدونم آخرشو گند زدم.. هیع..
لایک کامنت فالووو
اگه تونستین تبلیغ منو کنید تازه واردم
و بگید تکپارتی بزارم یا سناریو؟!
باییییی
وقتی وارد حیاط پشتی شدم با دیدن صحنه ی روبه روم خشکم زد..
جلوی چشمام.. شوگا.. همون بد بوی بیرحم مدرسه. که هر شب یکی رو میبرد خونش و بهش ت. ج. ا. و. ز میکرد.. داشت به صمیمی ترین دوستم یعنی یونا تجاوز میکرد.. با دیدن اون صحنه جیغ فرا بنفشی کشیدم و چشمامو بستم و افتادم رو زمین... تا چشمامو باز کردم شوگا رو دیدم که یونا رو پرت کرد گوشه ی حیاط و به طرف من اومد.. موهامو کشید و میخواست منو بندازه توی انباری که تهیونگ مشت محکمی توی صورت شوگا زد و به من اشاره کرد که یونا رو بردارم و از اونجا برم..
ویو تهیونگ:
وقتی وارد حیاط مدرسه شدم صدای جیغ بلندی از حیاط پشتی شنیدم.. کولمو روی زمین انداختم و با سرعت رفتم سمت حیاط پشتی.. با دیدن صحنه ی جلوم مات مونده بودم.. دیدم شوگا ی عوضی(کیوتام به شوگا لاورا بر نخوره هاا🥲) موهای ا/ت رو گرفته و داره میکشش روی زمین.. از خود بیخود شدمو رفتم سمت شوگا.. مشت محکمی توی صورتش زدم که باعث شد پرت شه روی زمین.. به ا/ت اشاره کردم که یونا رو ببره از اونجا..
ویو ا/ت:
سریع لباس یونا رو پوشوندم و براید استایل بغلش کردمو بردمش توی حیاط اصلی.. گذاشتمش روی نیمکت.. بیچاره از هوش رفته بود.. سریع مدیرو خبر کردم.. همه دور یونا جمع شده بودن.. مدیر پزشکو خبر کرد تا بیاد یونا رو معاینه کنه..
بعد چند مین یهو یاد شوگا و تهیونگ افتادم و جیغ بلندی کشیدم و با سرعت زیاد رفتم سمت حیاط پشتی.. واقعا وحشتناک بود.. دوتاشون خونی روی زمین افتاده بودن.. با دیدن اون صحنه عربده زدم که باعث شد مدیر و پزشک سریع سمت من بیان.. پزشک گفت سریع اورژانسو خبر کنین. من از شدت ترس روی زمین نشستم و گریه میکردم..
چند مین بعد از اومدن اورژانس:
بلاخره اورژانس اومد و دوتاشونو برد بیمارستان منم کنار تهیونگ بودم..
دوتاشونو توی اتاق جدا بردن و سرم وصل کردنـ..
چند مین بعد:
دکتر تهیونگ بهم گفت که ته ته بهوش اومده و میتونم ببینمش..
با چشمای خیس رفتیم پیش تهیونگ..
ویو ته:
بعد از دعوا با اون عوضی دیگه نفهمیدم چیشد که روی تخت بیمارستان خودمو دیدم بعد چند مین ا/ت اومد.
ویو راوی:
ا/ت پیش تهیونگ رفت و بلافاصله بغلش کرد و بهش گفت: تهیونگ... من.. واقعا نگرانت شده بودم.... من.... من..... عاشقتم...
تهیونگ با شنیدن این حرف برق خاصی روی چشماش نشست و گفت: منم عاشقتم کیم ا/ت...
و بوسه ی کوتاهی روی لبای ا/ت گذاشت...
ووو اونا رل زدن و با خوبی و خوشی زندگی کردنن😆راستی شوگا هم دستگیر شد...
میدونم آخرشو گند زدم.. هیع..
لایک کامنت فالووو
اگه تونستین تبلیغ منو کنید تازه واردم
و بگید تکپارتی بزارم یا سناریو؟!
باییییی
۶.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.