دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم، ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت، که ترا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی
ز درون بُود خروشم، ولی از لبِ خموشم
نه حکایتی شنیدی، نه شکایتی شنودی
چمن از تو خرّم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ی چشم «رهی» که زنده رودی
رهی معیری
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم، ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت، که ترا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی
ز درون بُود خروشم، ولی از لبِ خموشم
نه حکایتی شنیدی، نه شکایتی شنودی
چمن از تو خرّم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ی چشم «رهی» که زنده رودی
رهی معیری
- ۲.۵k
- ۰۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط