.
.
ترمه : گفته بودم قشنگ ترین واژه دنیا چیه؟
بهنود : آره گفته بودی ...
ترمه : نمیخوای با گفتنش برق خوشحالیو تو چشمام بنشونی؟
بهنود : آخه من فک میکنم قشنگیش به نگفتنشه!
قشنگی عشقم به همین چیزاست
ترمه : به اینکه همیشه آدم بترسه که نکنه از دستش بدم؟
بهنود : آره دیگه
آدم از رفتن همه آدما که نمیترسه
رفتن یه نفر ترس داره
اون یه نفر نگه که من میمونم و آدم بترسه که بره عشق قشنگ میشه!
ترمه : گاهی سنجش عشق میشه همین ترس از دست دادن!
بهنود : اگه نترسم بری که دودستی نگهت نمیدارم که آخه
میدونی ترمه؟ گاهی دلم میخواد بترسونمت از رفتن از نبودن از عاشق نبودن که تو محکم بغلم کنی بگی پیشم بمون
مثلن دوست دارم عصرا بدون اینکه قصد داشته باشم جایی برم پاشم لباس بپوشم بگم من یه کاری پیش اومده برام میرم بیرون تو بیای دستمو بگیری بگی "میشه پیشم بمونی؟" ترمه : آخ بهنود خیلی میچسبه
ینی هردفه بدون تو جایی میرم منتظر این دیالوگت میمونم "میشه پیشم بمونی؟" بهنود : البته همشم نمیشه پیش هم بمونیما
اونوقت قشنگیای لحظات انتظار و خونه رو آب و جارو کردن و جلو آینه با لبخند مو شونه زدن و ادکلن زدن چی میشه؟
ترمه : همیشه فک میکنم معنای واقعی واژه انتظارو فقط عاشقا میفهمن
مث همین چیزایی که گفتی
مث دختر عاشقی که سالها پیرهن صورتیشو تن میکنه و موهاشو رو شونه ش میریزه و چای دم میکنه و آواز میخونه تا عشقش از در بیاد و باهم چای بخورن اما اون عشق هیچوقت از راه نمیرسه!
بهنود : اگه عشقه ام صب به صب پیرهن سفیدشو تن کنه جلو آینه سوت بزنه و موهاشو شونه کنه و عطر اون دخترو به پیرهنش بزنه بعد لباساشو عوض کنه دست بکشه تو موهاش که به هم بریزتشون و از خونه بزنه بیرون چی؟
ترمه : فقط میتونم بگم تقدیر گاهی خیلی بی رحمه
بهنود : میگن گاهی وقتا میشه تقدیرتم تغییر بدی
ترمه : با عشق؟
بهنود : با عشق ...
#ترمه_و_بهنود
#مانگ_میرزایی
#ف_م_مانگ
#دیالوگ_های_ترمه_و_بهنود
ترمه : گفته بودم قشنگ ترین واژه دنیا چیه؟
بهنود : آره گفته بودی ...
ترمه : نمیخوای با گفتنش برق خوشحالیو تو چشمام بنشونی؟
بهنود : آخه من فک میکنم قشنگیش به نگفتنشه!
قشنگی عشقم به همین چیزاست
ترمه : به اینکه همیشه آدم بترسه که نکنه از دستش بدم؟
بهنود : آره دیگه
آدم از رفتن همه آدما که نمیترسه
رفتن یه نفر ترس داره
اون یه نفر نگه که من میمونم و آدم بترسه که بره عشق قشنگ میشه!
ترمه : گاهی سنجش عشق میشه همین ترس از دست دادن!
بهنود : اگه نترسم بری که دودستی نگهت نمیدارم که آخه
میدونی ترمه؟ گاهی دلم میخواد بترسونمت از رفتن از نبودن از عاشق نبودن که تو محکم بغلم کنی بگی پیشم بمون
مثلن دوست دارم عصرا بدون اینکه قصد داشته باشم جایی برم پاشم لباس بپوشم بگم من یه کاری پیش اومده برام میرم بیرون تو بیای دستمو بگیری بگی "میشه پیشم بمونی؟" ترمه : آخ بهنود خیلی میچسبه
ینی هردفه بدون تو جایی میرم منتظر این دیالوگت میمونم "میشه پیشم بمونی؟" بهنود : البته همشم نمیشه پیش هم بمونیما
اونوقت قشنگیای لحظات انتظار و خونه رو آب و جارو کردن و جلو آینه با لبخند مو شونه زدن و ادکلن زدن چی میشه؟
ترمه : همیشه فک میکنم معنای واقعی واژه انتظارو فقط عاشقا میفهمن
مث همین چیزایی که گفتی
مث دختر عاشقی که سالها پیرهن صورتیشو تن میکنه و موهاشو رو شونه ش میریزه و چای دم میکنه و آواز میخونه تا عشقش از در بیاد و باهم چای بخورن اما اون عشق هیچوقت از راه نمیرسه!
بهنود : اگه عشقه ام صب به صب پیرهن سفیدشو تن کنه جلو آینه سوت بزنه و موهاشو شونه کنه و عطر اون دخترو به پیرهنش بزنه بعد لباساشو عوض کنه دست بکشه تو موهاش که به هم بریزتشون و از خونه بزنه بیرون چی؟
ترمه : فقط میتونم بگم تقدیر گاهی خیلی بی رحمه
بهنود : میگن گاهی وقتا میشه تقدیرتم تغییر بدی
ترمه : با عشق؟
بهنود : با عشق ...
#ترمه_و_بهنود
#مانگ_میرزایی
#ف_م_مانگ
#دیالوگ_های_ترمه_و_بهنود
۷.۴k
۲۳ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.