حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

🍯✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

ملانصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .

ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت

قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .

چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه‌ی عسل است
دیدگاه ها (۶)

هرکسی سرگذشتی دارد...!!!هرگاه به جای او زندگـــی کردیآنگاه م...

وقــــتي کسی تو را می رنجاند ناراحت نشو !چون این قانون طبیعت...

سلام 😊✋صبح بخیر ☕امروز براتونیه دنیا آرامـشیه آسمون سلامتےو...

💐دوستان گلم براى امروزتون🍂زيباترين حسها رو خواهانم💐حس قشنگ آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط