به به به تو و چالهی در کنج لبانت

‌ بَه بَه بِه تو و چاله‌یِ در کنجِ لبانت
آن خطِ لب و قرمزیِ دورِ دهانت

من عاشقِ چشمانِ تو هستم گلِ نازم 
حیرانِ رخِ ماه و دو ابرویِ کمانت،

ای ناب ترین برگِ گلِ باغِ بهارم
جانم بِه فدای همه‌یِ نام و نشانت

من شکرِ خدا می کنم از بودنِ با تو
قربان دو چشمانِ قشنگ و مژه‌گانت

گل ها همه از دیدنِ تو غرقِ خجالت
ایکاش که هرگز نرسد فصلِ خزانت

برخیز و بچشمانِ منِ خسته نظر کن
شاید شود آرام دو چشمِ نگرانت

هرگز ندهم تاری از آن مویِ تورا من
بر سیم و زر و ملکیتِ هردو جهانت

احساس دلم را به تو ابراز نمودم
اکنون تو بگو با دلِ من رازِ نهانت‌‎‌‌‌‎‌‌‌

شعروشراب🍷 🍷
دیدگاه ها (۴)

#بـــوسہ‌_بر_عـــــڪست_زدم ترسم‌ڪہ‌قابش‌بشڪنمقاب عـــــڪس تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط