های
های
بچه ها چند وقت پیش ی دوستی داشتم ب اسم مارال چن سال باهاش دوست بودم.
هی تابستونا بهم التماس میکرد ک باهاش دوست باشم هی بهم پیام میداد.
بعد تابستون ۱۴۰۱ باهاش دوست شدم
ی دختری بود ب اسم حدیث ک یکسال ازون مدرسه رفته بود
و تو این یکسال کلللی پشتش گوه میخورد.
و ۴۰۱ دوباره حدیث برشت.
و دقیقا وقتی که سال تحصیلی شروع شد منو ول کرد رفت پیش حدیث خانوم.
دوباره نزدیک تابستون ۴۰۲باهاش قهر کرد.
و تابستون ۴۰۲ دوباره به پام افتاد.
منم قبول کردم گفتم حالا خریت کرده آدم شده.
دوباره زد زیر قولش سال تحصیلی ک شروع شد منو ول کرد رفت پیش حدیث خانوم.
حالا این پیاما مال تابستون۴۰۲ هست.
میرم نشون حدیث میدم جررررررر بخورند.
بعد چنروز حدیث نونورعلی باهاش قهر کرد و رفت پیش ی دختری ب اسم نرجس.
والا چ بگم نرجسم مث من بدبخت گیر آورده بود و هر وقت تنها میشد یا میومد پیش من یا نرجس.
بعد بهم گفت ازت خوشم نمیاد منم گفتم دیگه نمیخوام باهات باشم.
بعد دوست صمیمی حدیث ب اسم ثنا ک خدا ازش نگذره الهی بره زیر ماشین از .... هم بد تر سرش بیاد.
مث ک حدیث ب ای دخترو دستور میداده بعد با حدیث نونورعلی قهر کرده بود تنها شده بود.
بعد بمن گفت ک من تنهام دوس دارم باهات دوست بشم.
خلاصه ما هم گفتیم اوک.....
ایننننققققد باهم صمیمی شده بودیممم ک نگو...
حتی دسبند بستی هم داشتیم🙃🥺
بعد دو ماه دوستی،
اومد گفت نمیخوام باهات دوست باشم.
بعد این ثنا (نمیدونم چی بگم فقط خدا به حسابش برسه)اومد رفت با مارال دوست شد.
فقط آرزو دارم ب زمین گرم بشینن.
منم دیگه مغرور شدم و اونا حسودن😁
دیگه شدم سیگعلی😁
فقط خودمو شما ها😁😁😁😁😁
من حرفاشونو ب ک.یر نداشته م هم نمیگیرم😁😁😁
فقط میخوام ازشون انتقام بگیرم😁
خب خب زیادی زر زدم😆
بای..
بچه ها چند وقت پیش ی دوستی داشتم ب اسم مارال چن سال باهاش دوست بودم.
هی تابستونا بهم التماس میکرد ک باهاش دوست باشم هی بهم پیام میداد.
بعد تابستون ۱۴۰۱ باهاش دوست شدم
ی دختری بود ب اسم حدیث ک یکسال ازون مدرسه رفته بود
و تو این یکسال کلللی پشتش گوه میخورد.
و ۴۰۱ دوباره حدیث برشت.
و دقیقا وقتی که سال تحصیلی شروع شد منو ول کرد رفت پیش حدیث خانوم.
دوباره نزدیک تابستون ۴۰۲باهاش قهر کرد.
و تابستون ۴۰۲ دوباره به پام افتاد.
منم قبول کردم گفتم حالا خریت کرده آدم شده.
دوباره زد زیر قولش سال تحصیلی ک شروع شد منو ول کرد رفت پیش حدیث خانوم.
حالا این پیاما مال تابستون۴۰۲ هست.
میرم نشون حدیث میدم جررررررر بخورند.
بعد چنروز حدیث نونورعلی باهاش قهر کرد و رفت پیش ی دختری ب اسم نرجس.
والا چ بگم نرجسم مث من بدبخت گیر آورده بود و هر وقت تنها میشد یا میومد پیش من یا نرجس.
بعد بهم گفت ازت خوشم نمیاد منم گفتم دیگه نمیخوام باهات باشم.
بعد دوست صمیمی حدیث ب اسم ثنا ک خدا ازش نگذره الهی بره زیر ماشین از .... هم بد تر سرش بیاد.
مث ک حدیث ب ای دخترو دستور میداده بعد با حدیث نونورعلی قهر کرده بود تنها شده بود.
بعد بمن گفت ک من تنهام دوس دارم باهات دوست بشم.
خلاصه ما هم گفتیم اوک.....
ایننننققققد باهم صمیمی شده بودیممم ک نگو...
حتی دسبند بستی هم داشتیم🙃🥺
بعد دو ماه دوستی،
اومد گفت نمیخوام باهات دوست باشم.
بعد این ثنا (نمیدونم چی بگم فقط خدا به حسابش برسه)اومد رفت با مارال دوست شد.
فقط آرزو دارم ب زمین گرم بشینن.
منم دیگه مغرور شدم و اونا حسودن😁
دیگه شدم سیگعلی😁
فقط خودمو شما ها😁😁😁😁😁
من حرفاشونو ب ک.یر نداشته م هم نمیگیرم😁😁😁
فقط میخوام ازشون انتقام بگیرم😁
خب خب زیادی زر زدم😆
بای..
- ۴.۰k
- ۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط