خیلی خیلی اتفاقی چشمم به دفتر
خیلی خیلی اتفاقی چشمم به دفتر
خاطرات ۲۳سالگیم افتادتنهاسندی
که میتونه ثابت یه اتفاق توی زندگیم
دوبار روی داده چیزی که اصلا باورکردنی
نیست اخه مگه میشه ادمهاوشخصیت هاشون ورفتاروگفتارشون وپیش امدهای
اتفاق افتاده تااین اندازه شبیه باشند یکی در ۱۸سالگی ودومین بار ۴۰سالگی
یه وقتهایی بود.که احساس میکردم این
حرف یانگاه یااحساساتی که بینمون بوجود میامد را یکبار دیگه انگار تجربه
کرده بودم گاهی میدونستم چه اتفاقی
قراره بیفته ،برای همین سعی میکردم
مانع بشم اماطرف مقابلم نمیدونست دلیل اونهمه مدارا کردن را نمیدونست
حرفاش خیلی بیررحمانه است باکسیکه
.درتمام مدت یکبارهم حرف نامربوطی
نزده ...
نمیدونم غمگین باشم یاخوشحال شاید
یه روزی برای همه بنویسم داستان
این(دوران برفی)را...
خاطرات ۲۳سالگیم افتادتنهاسندی
که میتونه ثابت یه اتفاق توی زندگیم
دوبار روی داده چیزی که اصلا باورکردنی
نیست اخه مگه میشه ادمهاوشخصیت هاشون ورفتاروگفتارشون وپیش امدهای
اتفاق افتاده تااین اندازه شبیه باشند یکی در ۱۸سالگی ودومین بار ۴۰سالگی
یه وقتهایی بود.که احساس میکردم این
حرف یانگاه یااحساساتی که بینمون بوجود میامد را یکبار دیگه انگار تجربه
کرده بودم گاهی میدونستم چه اتفاقی
قراره بیفته ،برای همین سعی میکردم
مانع بشم اماطرف مقابلم نمیدونست دلیل اونهمه مدارا کردن را نمیدونست
حرفاش خیلی بیررحمانه است باکسیکه
.درتمام مدت یکبارهم حرف نامربوطی
نزده ...
نمیدونم غمگین باشم یاخوشحال شاید
یه روزی برای همه بنویسم داستان
این(دوران برفی)را...
۱.۶k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.