بیقراری هایِ دلم پایان ندارد
بیقراری هایِ دلم پایان ندارد
بسانِ رودخانهای در تلاطم و
بسانِ جادهای متروک و بیمسافرم ..
نداشتنت درد استُ
بر گلویِ واژه ها زخم میزند
نفسم می گیرد ..
اینجا من هستمُ
دلی بیقرار
حالی آشوب
و غمی که مرا تنگ در آغوش گرفته ..
ای آبیِ رویایی
میشود به خدا بگویی پادرمیانی کند؟
میشود برای آرامشم پیش قدم شوی؟
میشود بیایی...؟
• باران قیصری 🍂
بیقراری هایِ دلم پایان ندارد
بسانِ رودخانهای در تلاطم و
بسانِ جادهای متروک و بیمسافرم ..
نداشتنت درد استُ
بر گلویِ واژه ها زخم میزند
نفسم می گیرد ..
اینجا من هستمُ
دلی بیقرار
حالی آشوب
و غمی که مرا تنگ در آغوش گرفته ..
ای آبیِ رویایی
میشود به خدا بگویی پادرمیانی کند؟
میشود برای آرامشم پیش قدم شوی؟
میشود بیایی...؟
• باران قیصری 🍂
۱.۹k
۰۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.