ادامه .... پارت ۹ ( زندگی من 🩰 )
ادامه .... پارت ۹ ( زندگی من 🩰 )
تو سینما فیلم ( زودپز ) رو تماشا کردیم ، راستش برای من خیلی خسته کننده بود 😪
و منم وسط کای 🧡 و لوکا 🩵 نشسته بودم 🩵🩷🧡 اینجوری
و داشتم پاستیل 🍡 میخوردم وقتی پاستیلم تموم شد خوابم میومد و ناخواسته دستم رو دست لوکا 🩵 نشست و بهم نگا کرد 🤦🏻♂️ منم آبروم رفت نفهمیدم چی بگم 😶
بعد جک 💚 گفت میشه من پیش کای 🧡 باشم
املی 🩷 : باشه حتماً 😊
بعد از تموم شدن فیلم رفتیم یکم ( بازار سیتی ) رو گشتیم و بعد رفتیم یه پارک نشستیم و داییم شاورما 🌯 سفارش داد و تو دریا امباپه دیدیم 😃 ( منظورم لاک پشت ) 😂
و بعد که سوار ماشین شدیم اول کای 🧡 رو بردیم و چون جلو جا تنگ بود من رفتم پشت و کنار لوکا 🩵 نشستم و اون تکیه داده بود به من چون ساعت ۱ بود و همه خسته بودن حتی خودم 🙂
پایان 🩷😊
تو سینما فیلم ( زودپز ) رو تماشا کردیم ، راستش برای من خیلی خسته کننده بود 😪
و منم وسط کای 🧡 و لوکا 🩵 نشسته بودم 🩵🩷🧡 اینجوری
و داشتم پاستیل 🍡 میخوردم وقتی پاستیلم تموم شد خوابم میومد و ناخواسته دستم رو دست لوکا 🩵 نشست و بهم نگا کرد 🤦🏻♂️ منم آبروم رفت نفهمیدم چی بگم 😶
بعد جک 💚 گفت میشه من پیش کای 🧡 باشم
املی 🩷 : باشه حتماً 😊
بعد از تموم شدن فیلم رفتیم یکم ( بازار سیتی ) رو گشتیم و بعد رفتیم یه پارک نشستیم و داییم شاورما 🌯 سفارش داد و تو دریا امباپه دیدیم 😃 ( منظورم لاک پشت ) 😂
و بعد که سوار ماشین شدیم اول کای 🧡 رو بردیم و چون جلو جا تنگ بود من رفتم پشت و کنار لوکا 🩵 نشستم و اون تکیه داده بود به من چون ساعت ۱ بود و همه خسته بودن حتی خودم 🙂
پایان 🩷😊
۹۵۹
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.