دفتر چوبی ات را روبرویم میگیرم

دفتر چوبی ات را روبرویم میگیرم

قلمش دیگر جوهر ندارد

با نگاه خیسم بارها و بارها بر ورقهای سرد و سفیدش مینویسم...

گامهایت را بلندتر بردار...گامهایت را بلند تر بردار...گامهایت را بلندتر بردار

میترسم جوهر چشمانم هم تمام شود...
دیدگاه ها (۱)

می خواهم از دنیا دور باشمموهایم را می بافم با بادبادکهاآرزوه...

#معنیشو میدونین عایا؟؟

#خوشحالی یعنی جای انگشت خدا رو لپت باشهههههههههههههه

#فووووووووضوووووولیم دیگهههههههه؟؟؟

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط