پارت۶۴
پارت۶۴
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
صورتشونو باخنده اون ور کردن و ددی ل/باشو کوبند به ل/بم با ولع م/ک میزد....با هر صدایی که از بو/سمون ایجاد میشد باعث مشد بیشتر خجالت بکشم.....بعد ۳مین یهو صدای تهیونگ اومد که از هم جدا شدیم...گفت
=(بعد چند مین کنجکاوانه اروم برگشتم و نگاشون کردم....کوک عمیق و با اشتیاق میبو/سیدش....دست خودم نبود با شیط/نت خاصی گفتم) اووووووو جونگکوکییییییییییییی(بعد حرفم همه روشونو برگردوندن و خندیدن)
+ (با صدای ته ازهم جدا شدیم ... از رو/ش بلند شدم و ا.ت هم بلند شد و چسبید بهم...با خنده گفتم) تهیونگ هیونگ ا.ت خجالت میکشه اذیتش نکن(خنده)
= جونگکوکا تو خیلی حرفه ای شدی(شیط/ون)
+(کمی خجالت و خنده)(همه زدن زیر خنده به غیر از ا.ت.....دوباره دور هم نشستیم اما این بار کنار ا.ت بودم.....میسو بطری رو چرخوند....افتاد رو من و جیهون .....لعنتییی)
\ خب جئون جرعت یا حقیقت (ابرویی بالا دادم)
+ جرعت!
\ زود باش سوهی رو ببو/س ..جلوی ا.ت!
+ دیوونه شدی .....داری میگی به عشقم خیانت کنم!(اخمام رفت توهم ....یه فرد چقدررر میتونه رومخ باشههه خدااا)
\ کی گفته من چنین حرفی زدم...این یه بازیه جئون جونگکوک(نیشخند)
+من این کارو نمیکنم!(اعصبی)
= هی بچه ها بسه دعوا نکنید.....جیهون اگه میشه سوالتو تغییر بده(لبخند)
+(نفس عمیقی کشید )
\ (نیشخند) لباس/اتو در بیار...همینجا!...کامل!
+(خواستم حرف بزنم که گفت)
\ یا کار اول و انجام میدی یا این یکی در غیر این صورت گزینه ی سومی وجود نداره... اقای جئون نکنه چیزی شده؟ .....نکنه روت نمیشه؟ ....زودباش منتظریم جئون(نیشخند)
+(به ا.ت نگاه کردم هم تعجب کرده بود و هم شوکه بود...با اعصبانیت بلند شدم ...همه نگاهم میکرد و منتظر من بودن تا کاری گفت رو بکنم .... بی اهمیت بهشون لباس یقه اسکیه مشکیمو که با پولیور بلندم پوشیده بودم دراوردم و رفتم سراغ شلوارم...حتی۱ثانیه هم چشماشونو برنمیداشتن و زل زده بودن بهم....کمربندمو باز کردم و دکمه و زیپ شلوارمم باز کردم که ...
- ( ..گیج شده بودم یعنی واقعا ددی داره انجامش میده ...همه داشتن به بدن ددی نگاه میکردن....با خودم گفتم واقعا نمیخوای کاری کنی؟!....دیوونه بدنی رو که متعلق به توعه رو دارن میبینن....به خودم اومدمو دیدم داره زیپ شلوارشو باز میکنه...خجالتمو گذاشتم کنار و با جدیت بلند شدمو ایستادم مقابلش و دستش که رو زیپش که پایین کشیده بود رو کنار زدمو زیپ و دکمه و کمربند شلوارشو بستم و بلوز یقه اسکی شو که در اورده بود و بهش دادم و گفتم) زود باش بپوشش!....بسه دیگه!(با جدیت نگاهش میکردم و منتظر بودم بپوشه)
+(حرکتش شوکم کرد ولی خوشم اومد....بلوز یقه اسکیمو بهم داد و فورا پوشیدم که نگاهشو ازم گرفت و به اونا نگاه کرد و با جدیت و کمی اعصبانیت گفت)
- (برگشتم سمتشون دیدم خیلی شوکن و تعجب کردن ...گفتم ) یااااااا شما خجالت نمیکشید به بدن شوهرم زل زدیددددد....هاااااااا
+ ( از لفظ شوهرمی که گفت خیلی خوشم اومد ناخواسته نیشخندی زدم....همه سکوت کرده بودن که ا.ت دوباره گفت)
- بهتر نیس معزرت خواهی کنیدددد(جدی)(...دقایقی نگذشت که همشون سرشونو خم کردنو گفتن ببخشید....) هووووفففف(میخواستم بشینم که زنگ در خورد و همه گفتن...)
\/=× یوهوووو غذا(خوشحال)
-( همه بلند شدن و رفتن تا درو باز کنن...منم میخواستم برم که ددی از پش/ت بهم چ/سبید و دستشو گذاشت رو رو/نم و در گوشم گفت)
+ شما بهتره پیش شوهرت باشی بیبی(نیشخند)
-(برگشتم سمتش) اتفاقا منم با شما کار دارم اقای جئون!(جدی و کمی نیشخند)
+ چه خوب خانم جئون! (نیشخند)
- ...هی بچه ها دارن میان بیاریم بشینیم ددی(دستشو گرفتم رفتیم نشستیم رو کاناپه...بچه ها هم نشستن پیشمونو و غذامونم اونجا خوردیم البته همه تموم کرده بودن به غیر از من...میسوهم داشت سو/جو میخورد و تهیونگ هم نظارتش میکرد تا کامل یه بطری رو بخوره....داشتیم فیلمم میدیدیم...داشتم پیتزامو میخوردم که یهو ددی گفت)
+ چرا سیر نشدم....هنوز گشنمه(تعجب کیوت)
- عشقم میخوای پیتزامو بخوری؟!(لبخند)
+ نه...من تورو میخو/رم!..فعلا تو بخور انرژی بگیری برا شب پر انرژی باشی(نیشخند)
-(باحرفش همه نگامون کردن و خندیدن)(خجالت) چییی میگیییییی(میسو انقدر مست بود که گفت)
\ ا.ت انقدر خنگ نباش میگه میخواد ب/کنت(کمی خنده ومست)
+ بفرما خانم فرمود بیبی(خنده)(ا.ت سرخه سرخ شده بود از خجالت....کیوت دیوونه...منم دیوونه ی خودش کرده ...کیوتتت.....همه زدیم زیر خنده و ۳.۴ساعت بعد از اینکه کلیبه میسو که مست بود و مسخره بازی در می اورد خندیدم...کمی از مستیش پریده بود ...رسوندیمش خونش و رفتیم خونمون که.....
حمایتتتتت لاواممممم
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
صورتشونو باخنده اون ور کردن و ددی ل/باشو کوبند به ل/بم با ولع م/ک میزد....با هر صدایی که از بو/سمون ایجاد میشد باعث مشد بیشتر خجالت بکشم.....بعد ۳مین یهو صدای تهیونگ اومد که از هم جدا شدیم...گفت
=(بعد چند مین کنجکاوانه اروم برگشتم و نگاشون کردم....کوک عمیق و با اشتیاق میبو/سیدش....دست خودم نبود با شیط/نت خاصی گفتم) اووووووو جونگکوکییییییییییییی(بعد حرفم همه روشونو برگردوندن و خندیدن)
+ (با صدای ته ازهم جدا شدیم ... از رو/ش بلند شدم و ا.ت هم بلند شد و چسبید بهم...با خنده گفتم) تهیونگ هیونگ ا.ت خجالت میکشه اذیتش نکن(خنده)
= جونگکوکا تو خیلی حرفه ای شدی(شیط/ون)
+(کمی خجالت و خنده)(همه زدن زیر خنده به غیر از ا.ت.....دوباره دور هم نشستیم اما این بار کنار ا.ت بودم.....میسو بطری رو چرخوند....افتاد رو من و جیهون .....لعنتییی)
\ خب جئون جرعت یا حقیقت (ابرویی بالا دادم)
+ جرعت!
\ زود باش سوهی رو ببو/س ..جلوی ا.ت!
+ دیوونه شدی .....داری میگی به عشقم خیانت کنم!(اخمام رفت توهم ....یه فرد چقدررر میتونه رومخ باشههه خدااا)
\ کی گفته من چنین حرفی زدم...این یه بازیه جئون جونگکوک(نیشخند)
+من این کارو نمیکنم!(اعصبی)
= هی بچه ها بسه دعوا نکنید.....جیهون اگه میشه سوالتو تغییر بده(لبخند)
+(نفس عمیقی کشید )
\ (نیشخند) لباس/اتو در بیار...همینجا!...کامل!
+(خواستم حرف بزنم که گفت)
\ یا کار اول و انجام میدی یا این یکی در غیر این صورت گزینه ی سومی وجود نداره... اقای جئون نکنه چیزی شده؟ .....نکنه روت نمیشه؟ ....زودباش منتظریم جئون(نیشخند)
+(به ا.ت نگاه کردم هم تعجب کرده بود و هم شوکه بود...با اعصبانیت بلند شدم ...همه نگاهم میکرد و منتظر من بودن تا کاری گفت رو بکنم .... بی اهمیت بهشون لباس یقه اسکیه مشکیمو که با پولیور بلندم پوشیده بودم دراوردم و رفتم سراغ شلوارم...حتی۱ثانیه هم چشماشونو برنمیداشتن و زل زده بودن بهم....کمربندمو باز کردم و دکمه و زیپ شلوارمم باز کردم که ...
- ( ..گیج شده بودم یعنی واقعا ددی داره انجامش میده ...همه داشتن به بدن ددی نگاه میکردن....با خودم گفتم واقعا نمیخوای کاری کنی؟!....دیوونه بدنی رو که متعلق به توعه رو دارن میبینن....به خودم اومدمو دیدم داره زیپ شلوارشو باز میکنه...خجالتمو گذاشتم کنار و با جدیت بلند شدمو ایستادم مقابلش و دستش که رو زیپش که پایین کشیده بود رو کنار زدمو زیپ و دکمه و کمربند شلوارشو بستم و بلوز یقه اسکی شو که در اورده بود و بهش دادم و گفتم) زود باش بپوشش!....بسه دیگه!(با جدیت نگاهش میکردم و منتظر بودم بپوشه)
+(حرکتش شوکم کرد ولی خوشم اومد....بلوز یقه اسکیمو بهم داد و فورا پوشیدم که نگاهشو ازم گرفت و به اونا نگاه کرد و با جدیت و کمی اعصبانیت گفت)
- (برگشتم سمتشون دیدم خیلی شوکن و تعجب کردن ...گفتم ) یااااااا شما خجالت نمیکشید به بدن شوهرم زل زدیددددد....هاااااااا
+ ( از لفظ شوهرمی که گفت خیلی خوشم اومد ناخواسته نیشخندی زدم....همه سکوت کرده بودن که ا.ت دوباره گفت)
- بهتر نیس معزرت خواهی کنیدددد(جدی)(...دقایقی نگذشت که همشون سرشونو خم کردنو گفتن ببخشید....) هووووفففف(میخواستم بشینم که زنگ در خورد و همه گفتن...)
\/=× یوهوووو غذا(خوشحال)
-( همه بلند شدن و رفتن تا درو باز کنن...منم میخواستم برم که ددی از پش/ت بهم چ/سبید و دستشو گذاشت رو رو/نم و در گوشم گفت)
+ شما بهتره پیش شوهرت باشی بیبی(نیشخند)
-(برگشتم سمتش) اتفاقا منم با شما کار دارم اقای جئون!(جدی و کمی نیشخند)
+ چه خوب خانم جئون! (نیشخند)
- ...هی بچه ها دارن میان بیاریم بشینیم ددی(دستشو گرفتم رفتیم نشستیم رو کاناپه...بچه ها هم نشستن پیشمونو و غذامونم اونجا خوردیم البته همه تموم کرده بودن به غیر از من...میسوهم داشت سو/جو میخورد و تهیونگ هم نظارتش میکرد تا کامل یه بطری رو بخوره....داشتیم فیلمم میدیدیم...داشتم پیتزامو میخوردم که یهو ددی گفت)
+ چرا سیر نشدم....هنوز گشنمه(تعجب کیوت)
- عشقم میخوای پیتزامو بخوری؟!(لبخند)
+ نه...من تورو میخو/رم!..فعلا تو بخور انرژی بگیری برا شب پر انرژی باشی(نیشخند)
-(باحرفش همه نگامون کردن و خندیدن)(خجالت) چییی میگیییییی(میسو انقدر مست بود که گفت)
\ ا.ت انقدر خنگ نباش میگه میخواد ب/کنت(کمی خنده ومست)
+ بفرما خانم فرمود بیبی(خنده)(ا.ت سرخه سرخ شده بود از خجالت....کیوت دیوونه...منم دیوونه ی خودش کرده ...کیوتتت.....همه زدیم زیر خنده و ۳.۴ساعت بعد از اینکه کلیبه میسو که مست بود و مسخره بازی در می اورد خندیدم...کمی از مستیش پریده بود ...رسوندیمش خونش و رفتیم خونمون که.....
حمایتتتتت لاواممممم
۴.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.