پاییز

#پاییز ۹۸
تو به من خندیدی
و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب‌آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرارکنان،
می‌دهد آزارم

و من اندیشه‌کنان
غرق در این پندارم
که چرا،
-خانه‌ی کوچک ما
سیب نداشت؟
#حمید مصدق
دیدگاه ها (۱)

من همان پنجره ی رو به خیابان بودم که شبی بسته شد و ...

☺ ☺

‌این شعرو ایرج میرزا انگار برای این دوران گفته ؛ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩ...

#پاییز ۹۸ حالِ خرابِ حضرتِ پاییز،مالِ منشأنِ نزولِ سوره‌ی با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط