پاییز ۹۸
#پاییز ۹۸
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرارکنان،
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان
غرق در این پندارم
که چرا،
-خانهی کوچک ما
سیب نداشت؟
#حمید مصدق
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرارکنان،
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان
غرق در این پندارم
که چرا،
-خانهی کوچک ما
سیب نداشت؟
#حمید مصدق
۲.۲k
۲۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.