وناباورانه هفت روز گذشت...

درد فراغت را چگونه تحمل کنیم و حزن نهفته در گلویمان را چگونه فریاد کشیم‌.یتیمی دخترانت را صبر بسیار بباید و کمر خمیده پدرت استوار نگردد و غم مادر و همسرت در فراغ تو به سالها کم نگردد.
کبوتران حرم را کاسه گندم که دهد و خادمان را که مونس باشد.رفیقا ، جانا ، همدما این چه پرکشیدن بود بر آستان دوست و چه نا هنگام رخت برچیدنی بود ز دنیا؟ تو متانت دوست داشته شدن داشتی و در ما اراده دوست داشتنت کم بود. غم در صدایت بود و ما نفهمیدیم غم بیماری عزیز در دل نهفته داری و نشنیدیم صدایت را تا سفر کردی. روزها سنگین می گذرند و داغ رفتنت کم از داغ برادر نیست. خاطراتت در گوشه گوشه دلهایمان جوانه می زند و بر زبان نیامده به آتش دلمان می سوزد و خاکستری میگردد بر آسمان خیال.قلبمان زخم خورده شد با رفتنت ولی یاد روی تو در هر دمی همره ماست.هر که نفسی با تو هم نفس شده است با خود بگوید که زیبا زیستی و همین برای فراموش نکردنت کافیست
هفتمین روز درگذشت شوهرخاله عزیزم زنده یاد حاج کربلایی هاشم دباغ را خدمت خاله عزیزم و یادگاران و بازماندگان تسلیت و تعزیت عرض میگویم
دیدگاه ها (۱)

واکسن کرونا

سربازان مجازی

طالبان

مست خدا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط