یه نکاتی وحرفایی رو خانم محدثه ی افشاری ، نویسنده ی محترم
یه نکاتی وحرفایی رو خانم محدثه ی افشاری ، نویسنده ی محترم رمان #او_را بیان کردن که براتون میزارم😍 👇 (لطفا قبلش قسمت اخرو بخونید)
محدثه افشاری ؛
سلام✋
عباداتتون قبول😊
خوبید؟؟
خیلی پیام فرستادید راجع به رمان.
راجع به اینکه تموم شد یا ادامه داره؟
بعد این چی میشه؟
چرا سجاد شهید شد؟
و...
تصمیم گرفتم اینجا جواب همه رو بدم😊
جلد اول رمان دیشب به پایان رسید.
این مدت خیلی خیلی بهم انرژی دادین.😊
🔹 با تشویقاتون،
اینکه میگفتید حتی براتون از سخنرانی ها مفید تر بود.
اینکه میگفتید اهل رمان نیستید ولی جذب این رمان شدید.
اینکه رو زندگیتون تأثیر مثبت داشته.
🔹 انتظاراتون،
اینکه چنددقیقه دیر میشد،پی وی میامدید که رمان امشب چیشد؟
اینکه اصرار داشتید بیشتر گذاشته بشه،اما برای ما ممکن نبود.
اینکه میپرسیدیدن آخر چی میشه.
🔹 کمک هاتون،
این که چرا اینجاش اینجوری شد و اونجوری میشد بهتر بود و...
اینکه میگفتید از فلان مسئله هم داخلش حرف بزنید و...
🔹 انتقادهای منصفانه و غیر منصفانتون،
اینکه نظر میدادید و بحث میکردید و میپرسیدید...
🔸 ما قصدمون از این رمان،
اولا آشنایی با تنهامسیرسعادت،
دوما نقد زندگی بدون تنهامسیر،
و سوما نشون دادن یه زندگی تنهامسیری بود.
که تا حدودی موفق شدیم و بقیش هم ان شاءالله میمونه برای جلد دوم😉
البته جلد دوم رو فعلا شروع به نگارش نکردم.
و فعلا قصدم ویرایش و رفع نواقص جلد اوله.
برای رمان "او را..."
خیلی ها پرسیدن که این رمان بر اساس واقعیته یا نه!؟
ببینید شاید این رمان واقعی نباشه،
اما شخصیت های این داستان در اطراف ما زیاد هستن.
تمام جوون هایی که بیراهه میرن،میتونن یه ترنم باشن که با پیدا کردن راه،
زندگیشون رو تغییر بدن.
یا یه مرجان باشن که با لجبازی....!! 😔
بنده سعی کردم این رمان چیزی بین واقعیت و تخیل باشه.
البته اکثرش واقعیه.
شخصیت مرجان،شخصیت عرشیا و حتی تا حدودی ترنم،وجود خارجی دارن و بنده این اشخاص رو با خیال خودم نساختم!
اما همه ی اتفاقات و نوع چینش داستان،واقعیت نداشت.
همچنین بعضیها ناراحت و شاکی بودن که چرا سجاد شهید شد؟چرا ترنم و سجاد به هم نرسیدن؟
☺ ️
با صحبتی که بنده با یکی از اساتیدم در رابطه با ازدواج ترنم و سجاد داشتم،به این نتیجه رسیدیم که این اتفاق خیلی نمیتونه جالب باشه.
چون باعث دامن زدن به خیلی از تخیلات دختران مذهبی و غیر مذهبی ما میشه!!
بعضی از دختران مذهبی ما،
همونطور که میدونید،تمام خواستگارهاشون رو به امید اومدن یه سجاد،رد میکنن و آخرسر هم سرخورده میشن،سن ازدواجشون بالا میره،یا ازدواج میکنن اما همش غر میزنن به جون همسرشون☺ ️
همچنین دختران غیر مذهبی،منتظر یک نفر میشینن تا بیاد زندگیشون رو تغییر بده،در حالیکه اینطور نیست!
انسان باید خودش تغییر کنه.خودش به احساس نیاز به دین برسه.
اشخاص اطرافش فقط میتونن نقش یک درس عبرت یا تلنگر داشته باشن.
پس همین همراهی کوتاه مدت سجاد و ترنم هم فقط برای ادامه پیدا کردن داستان بود،وگرنه نیازی به ازدواج این دو جوون نبود☺ ️
این رمان با توسل به مادرم، حضرت زهرا سلام الله علیها،نوشته شد.
برای خوب پیش رفتنش،نماز استغاثه به حضرت زهرا رو خوندم.
و معتقدم که این رمان هنر بنده نبود،
از امدادهای غیبی که از گوشه کنارا بهم میرسید،مشخص بود کار،کار خداست.
فقط شاکرم که این حقیر پر عیب و نقص رو وسیله ای کوچک برای تبلیغ دین عزیزش قرار داد.
منتظر انتقادها و پیشنهادهاتون هستم...😊
راستی بی انصافیه اینو نگم،
از مدیران و اساتید تشکیلات تنهامسیر،همچنین چندنفر از اعضای کانال که بنده رو با نظراتشون کمک کردن،صمیمانه سپاسگزارم😊 🌷 🌷 🌷
اینم پیام نویسنده💗
محدثه افشاری ؛
سلام✋
عباداتتون قبول😊
خوبید؟؟
خیلی پیام فرستادید راجع به رمان.
راجع به اینکه تموم شد یا ادامه داره؟
بعد این چی میشه؟
چرا سجاد شهید شد؟
و...
تصمیم گرفتم اینجا جواب همه رو بدم😊
جلد اول رمان دیشب به پایان رسید.
این مدت خیلی خیلی بهم انرژی دادین.😊
🔹 با تشویقاتون،
اینکه میگفتید حتی براتون از سخنرانی ها مفید تر بود.
اینکه میگفتید اهل رمان نیستید ولی جذب این رمان شدید.
اینکه رو زندگیتون تأثیر مثبت داشته.
🔹 انتظاراتون،
اینکه چنددقیقه دیر میشد،پی وی میامدید که رمان امشب چیشد؟
اینکه اصرار داشتید بیشتر گذاشته بشه،اما برای ما ممکن نبود.
اینکه میپرسیدیدن آخر چی میشه.
🔹 کمک هاتون،
این که چرا اینجاش اینجوری شد و اونجوری میشد بهتر بود و...
اینکه میگفتید از فلان مسئله هم داخلش حرف بزنید و...
🔹 انتقادهای منصفانه و غیر منصفانتون،
اینکه نظر میدادید و بحث میکردید و میپرسیدید...
🔸 ما قصدمون از این رمان،
اولا آشنایی با تنهامسیرسعادت،
دوما نقد زندگی بدون تنهامسیر،
و سوما نشون دادن یه زندگی تنهامسیری بود.
که تا حدودی موفق شدیم و بقیش هم ان شاءالله میمونه برای جلد دوم😉
البته جلد دوم رو فعلا شروع به نگارش نکردم.
و فعلا قصدم ویرایش و رفع نواقص جلد اوله.
برای رمان "او را..."
خیلی ها پرسیدن که این رمان بر اساس واقعیته یا نه!؟
ببینید شاید این رمان واقعی نباشه،
اما شخصیت های این داستان در اطراف ما زیاد هستن.
تمام جوون هایی که بیراهه میرن،میتونن یه ترنم باشن که با پیدا کردن راه،
زندگیشون رو تغییر بدن.
یا یه مرجان باشن که با لجبازی....!! 😔
بنده سعی کردم این رمان چیزی بین واقعیت و تخیل باشه.
البته اکثرش واقعیه.
شخصیت مرجان،شخصیت عرشیا و حتی تا حدودی ترنم،وجود خارجی دارن و بنده این اشخاص رو با خیال خودم نساختم!
اما همه ی اتفاقات و نوع چینش داستان،واقعیت نداشت.
همچنین بعضیها ناراحت و شاکی بودن که چرا سجاد شهید شد؟چرا ترنم و سجاد به هم نرسیدن؟
☺ ️
با صحبتی که بنده با یکی از اساتیدم در رابطه با ازدواج ترنم و سجاد داشتم،به این نتیجه رسیدیم که این اتفاق خیلی نمیتونه جالب باشه.
چون باعث دامن زدن به خیلی از تخیلات دختران مذهبی و غیر مذهبی ما میشه!!
بعضی از دختران مذهبی ما،
همونطور که میدونید،تمام خواستگارهاشون رو به امید اومدن یه سجاد،رد میکنن و آخرسر هم سرخورده میشن،سن ازدواجشون بالا میره،یا ازدواج میکنن اما همش غر میزنن به جون همسرشون☺ ️
همچنین دختران غیر مذهبی،منتظر یک نفر میشینن تا بیاد زندگیشون رو تغییر بده،در حالیکه اینطور نیست!
انسان باید خودش تغییر کنه.خودش به احساس نیاز به دین برسه.
اشخاص اطرافش فقط میتونن نقش یک درس عبرت یا تلنگر داشته باشن.
پس همین همراهی کوتاه مدت سجاد و ترنم هم فقط برای ادامه پیدا کردن داستان بود،وگرنه نیازی به ازدواج این دو جوون نبود☺ ️
این رمان با توسل به مادرم، حضرت زهرا سلام الله علیها،نوشته شد.
برای خوب پیش رفتنش،نماز استغاثه به حضرت زهرا رو خوندم.
و معتقدم که این رمان هنر بنده نبود،
از امدادهای غیبی که از گوشه کنارا بهم میرسید،مشخص بود کار،کار خداست.
فقط شاکرم که این حقیر پر عیب و نقص رو وسیله ای کوچک برای تبلیغ دین عزیزش قرار داد.
منتظر انتقادها و پیشنهادهاتون هستم...😊
راستی بی انصافیه اینو نگم،
از مدیران و اساتید تشکیلات تنهامسیر،همچنین چندنفر از اعضای کانال که بنده رو با نظراتشون کمک کردن،صمیمانه سپاسگزارم😊 🌷 🌷 🌷
اینم پیام نویسنده💗
۱۴.۴k
۲۹ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.