بخونید

#بخونید
پرتم کردن تو اتاق، دیواراش پره تصاویرِ دلخراش بود..
حرفاشون تو مغزم تکرار میشدُ باهربار یادآوریش مغزم تیر میکشید
خونُ اشک قاطی شده بود، توانِ وایستادن رو پاهامو نداشتم، بِ زور خودمو رسوندم بِ تخت..
من چطور میتونستم قلبمو دربیارمُ تحویلشون بدم؟!..
احساس میکردم تیکه هایِ قلبم درد میکردن..
باید میگذشتمُ میرفتم؟..
اگِ مغزم قلبمو خاست چی؟..
اگِ جای خالیش درد گرفت چی؟
تمام استخونام درد میکرد..چنگ میزدم بِ دردُ دیوار..
یمدت بود جَوونه زده بودامید اون ته مَهای قلب..وقتی شکوندنش موند زیر اوار خورده شیشه..
دیگ خون نبود جا رگاش خاطره ها بودن کِ سر پا نگهش داشته بودن..
بِ جا خون خاطره میزد بیرون..
بازم یاد حرفاافتاد
+جا قلبتو با یِ قلب دیگ پُر میکنیم
نمیخاست قلبشو بده چرا اصن باید میگذشت ازنیمش؟..
رگاش نشتی داده بود اتاق بویِ خاطره میداد..
رگایِ مغزش پاره شده بودن..
خون میزد بیرون از دماغش..
جدال بین مغزشُ روحش حاصل شده بود از مرگ جسمش تو سلولای مغزش..
بوی خونُ خاطرهُ مرگ میومد..
بغض نشست کنج گلوش.
دست بردُ شکست استخونا قفسشو..
مغزش خاموش شده بود، روحش میخاست پرواز کنه..
قلبشو دراورد.
چشماشو بستُ...
همه چی برای آخرین بار تکرار شدُ یِ قصه اینجا تموم!


mohy.nevis

پ.ن:👀😐تخیلی فانتزیش نکنید
قلب اینجا تشبیهه😁

پ.ن۲: ۲۹ روز دیگ مونده👐
دیدگاه ها (۴)

#بخونیدمامحکومیم بِ زندگیِ ناعادلانهمامحکومیم بِ تحمل طنابِ ...

#بخونیدقوی ترین آدم دنیاهم کِ باشی، همین کِ از خواب بیدار می...

+خاطره شدن بلدی؟-ینی چی؟...میخام خاطره شم..+خاطره؟؟-اهوم..یع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط