یه روز خوب ... باز هم همان کافه ی همیشه<
یه روز خوب ... باز هم همان کافه ی همیشه<
روی همان صندلی ... پشت همان میز<
نشسته بودم<
باز هم مثل همیشه دو تا قهوه سفارش دادم<
یکی برای خودم و دیگری برای ...<
هر روز صندلی تو خالی می ماند
داشتم به همان صندلی خالی نگاه میکردم به نبودنت<
و به اینکه برای همیشه باید تنها به این کافه بیایم<
یادم نیست که تو همیشه قهوه ات را تلخ میخوردی
اما من چی ؟ واقعا یادم نیست ... قهوه ی تلخ دوست داشتم
یا قهوه ی شیرین؟!
گوش کن ...<>
مرد کافه چی دوباره همان آهنگ مورد علاقه ی ما را گذاشته
چشمهایم را می بندم و با آهنگ زمزمه میکنم
تو هم قهوه ات را میخوری
قهوه ای که سرد شده ...
اما امروز از همان اول دلم روشن بود که تو ناامیدم نمی کنی
امروز با تمام روزهای دیگر فرق داشت
جای تو خالی نبود
یک نفر شبیه تو روبرویم نشسته و با من حرف می زند
مدام از عشق میگوید و من دیگر مثل آن
روزها ... عاشق ... نمی شوم !
ــــــــــــــ
نخـوان عاقد نخـوان
دلی ک گرو دیگری باشد با صدهزار خطبه محرم نمیشود
نخوان
روی همان صندلی ... پشت همان میز<
نشسته بودم<
باز هم مثل همیشه دو تا قهوه سفارش دادم<
یکی برای خودم و دیگری برای ...<
هر روز صندلی تو خالی می ماند
داشتم به همان صندلی خالی نگاه میکردم به نبودنت<
و به اینکه برای همیشه باید تنها به این کافه بیایم<
یادم نیست که تو همیشه قهوه ات را تلخ میخوردی
اما من چی ؟ واقعا یادم نیست ... قهوه ی تلخ دوست داشتم
یا قهوه ی شیرین؟!
گوش کن ...<>
مرد کافه چی دوباره همان آهنگ مورد علاقه ی ما را گذاشته
چشمهایم را می بندم و با آهنگ زمزمه میکنم
تو هم قهوه ات را میخوری
قهوه ای که سرد شده ...
اما امروز از همان اول دلم روشن بود که تو ناامیدم نمی کنی
امروز با تمام روزهای دیگر فرق داشت
جای تو خالی نبود
یک نفر شبیه تو روبرویم نشسته و با من حرف می زند
مدام از عشق میگوید و من دیگر مثل آن
روزها ... عاشق ... نمی شوم !
ــــــــــــــ
نخـوان عاقد نخـوان
دلی ک گرو دیگری باشد با صدهزار خطبه محرم نمیشود
نخوان
۸.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.