گفتند دیوانه مگر سیری تو از جانت
گفتند دیوانه مگر سیری تو از جانت
دریاست! آخر میکشد در کام طوفانت
گفتم که از دریا نترسانید موسی را
گفتند کم میآورد اعجاز دستانت
در نیمههای راه دیدم راست میگویند
میزد نگاهت موج و من مبهوت و حیرانت
یک لحظه کافی بود تا غرقت شوم اما
یک عمر میخواهد فراموشی چشمانت
اعجاز کردم تا مرا باور کنی.. آری
من مثل یک پیغمبرم محتاج ایمانت
اما تو کافرتر از آن هستی که میگفتند
سهمم فقط شد طعنهی لبهای خندانت
حالا خودش را نیمه جان آورده تا ساحل
این آخرین پیغمبرِ مغلوبِ عصیانت
روزی میآید که عبور قایقی کوچک
رویات خواهد بود و تنهاییست تاوانت
دریاست! آخر میکشد در کام طوفانت
گفتم که از دریا نترسانید موسی را
گفتند کم میآورد اعجاز دستانت
در نیمههای راه دیدم راست میگویند
میزد نگاهت موج و من مبهوت و حیرانت
یک لحظه کافی بود تا غرقت شوم اما
یک عمر میخواهد فراموشی چشمانت
اعجاز کردم تا مرا باور کنی.. آری
من مثل یک پیغمبرم محتاج ایمانت
اما تو کافرتر از آن هستی که میگفتند
سهمم فقط شد طعنهی لبهای خندانت
حالا خودش را نیمه جان آورده تا ساحل
این آخرین پیغمبرِ مغلوبِ عصیانت
روزی میآید که عبور قایقی کوچک
رویات خواهد بود و تنهاییست تاوانت
۱.۶k
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.