امام زمان(عج) بر بالین شهید
امام زمان(عج) بر بالین شهید
همسر شهید دکتر احمد رحیمی؛ ساکن مشهد مقدس می گوید: پس از مدت ها در رویایی شیرین دیدم: درون قطار به همراه دخترم؛ آسیه نشسته ام. بیرون پنجره سیدی سبز پوش بود که نور بر صورتش احاطه داشت، او مرا محو خود کرده بود. با اشاره ی کسی که در کنارش ایستاده بودم، نگاهم را از آن سید برداشتم. خدا می داند چقدر از دیدنش خوشحال شدم. او کسی جز احمد نبود. به من اشاره کرد و با صدایی رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم می آیم.
فردای آن روز بی صبرانه منتظر تعبیر خوابم بودم. دخترم؛ آسیه که تا آن زمان فقط کلمات نامفهومی را تکرار می کرد، بدون مقدمه شروع کرد به بابا گفتن!
ساعت نه صبح از تهران تماس گرفته شد و گفتند: یک شهید بسیجی به نام احمد رحیمی به مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده ی شما باشد. با خانواده برای شناسایی راهی معراج شهدا شدیم. باورش خیلی سخت بود. پیکرش به طور کامل سوخته، استخوان هایش درهم شکسته و ترکش های متعددی بر بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به پای چپش که قبلاً ترکش خورده بود، افتاد اطمینان پیدا کردم که خواب دیشبم تعبیر شده است.
بعد از دیدن پیکرش بار دیگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ من در آن جا از غصه هایی که تو با دیدن جنازه ام می خوری، معذبم. بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از شهادتم تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه ی شهادت هیچ چیز نفهمیدم چون حضرت ابالفضل علیه السلام در کنارم وامام زمان عجل الله تعالی فرجه بالای سرم نشسته بودند.
آن خواب، آرامش خاصی به من داد. گویا جان تازه ای پیدا کرده بودم و فهمیدم که شهدا پس از شهادت هم در زندگی، حضوری عینی دارند.
«هفته نامه ی پرتو سخن/سال هشتم/ش369»
#امام_زمان_عج_بر_بالین_شهید
#سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهدای_مدافع_حرم
#kahnamu
#موسسه_فرهنگی_المهدی_عج_کهنمو
#زندگینامه_سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهید_جدیری_کهنمو_ئی
#وصیت_نامه_ی_سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهدای_کهنمو
#شهدای_مدافع_حرم
#گلزار_شهدای_کهنمو
#کهنمو
#شهدا
#شهادت
#kahnamu
#شهید
#شهدای_مدافع_حرم
#کهنمو_ئی
#کهنمو_یی
#کانال_رسمی_ایپک_گرافیک
@shahidjodeiry.blogfa.com
@https://telegram.me/ipakgraphic
@https://ipakgraphic.ir
#جدیدترین_دلنوشته_شهدا
#درد_و_دل_با_شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_گمنام
#مدافعان_حرم
همسر شهید دکتر احمد رحیمی؛ ساکن مشهد مقدس می گوید: پس از مدت ها در رویایی شیرین دیدم: درون قطار به همراه دخترم؛ آسیه نشسته ام. بیرون پنجره سیدی سبز پوش بود که نور بر صورتش احاطه داشت، او مرا محو خود کرده بود. با اشاره ی کسی که در کنارش ایستاده بودم، نگاهم را از آن سید برداشتم. خدا می داند چقدر از دیدنش خوشحال شدم. او کسی جز احمد نبود. به من اشاره کرد و با صدایی رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم می آیم.
فردای آن روز بی صبرانه منتظر تعبیر خوابم بودم. دخترم؛ آسیه که تا آن زمان فقط کلمات نامفهومی را تکرار می کرد، بدون مقدمه شروع کرد به بابا گفتن!
ساعت نه صبح از تهران تماس گرفته شد و گفتند: یک شهید بسیجی به نام احمد رحیمی به مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده ی شما باشد. با خانواده برای شناسایی راهی معراج شهدا شدیم. باورش خیلی سخت بود. پیکرش به طور کامل سوخته، استخوان هایش درهم شکسته و ترکش های متعددی بر بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به پای چپش که قبلاً ترکش خورده بود، افتاد اطمینان پیدا کردم که خواب دیشبم تعبیر شده است.
بعد از دیدن پیکرش بار دیگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ من در آن جا از غصه هایی که تو با دیدن جنازه ام می خوری، معذبم. بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از شهادتم تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه ی شهادت هیچ چیز نفهمیدم چون حضرت ابالفضل علیه السلام در کنارم وامام زمان عجل الله تعالی فرجه بالای سرم نشسته بودند.
آن خواب، آرامش خاصی به من داد. گویا جان تازه ای پیدا کرده بودم و فهمیدم که شهدا پس از شهادت هم در زندگی، حضوری عینی دارند.
«هفته نامه ی پرتو سخن/سال هشتم/ش369»
#امام_زمان_عج_بر_بالین_شهید
#سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهدای_مدافع_حرم
#kahnamu
#موسسه_فرهنگی_المهدی_عج_کهنمو
#زندگینامه_سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهید_جدیری_کهنمو_ئی
#وصیت_نامه_ی_سرگرد_پاسدار_شهید_محمود_جدیری_کهنمو_ئی
#شهدای_کهنمو
#شهدای_مدافع_حرم
#گلزار_شهدای_کهنمو
#کهنمو
#شهدا
#شهادت
#kahnamu
#شهید
#شهدای_مدافع_حرم
#کهنمو_ئی
#کهنمو_یی
#کانال_رسمی_ایپک_گرافیک
@shahidjodeiry.blogfa.com
@https://telegram.me/ipakgraphic
@https://ipakgraphic.ir
#جدیدترین_دلنوشته_شهدا
#درد_و_دل_با_شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_گمنام
#مدافعان_حرم
۲.۵k
۲۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.