کاش می شد خنده را تدریس کرد

کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
نا امیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خودپسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد
کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست!
.
دیدگاه ها (۲)

آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد...خیابان ، پر باشد از عابرانِ سر...

به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم... بازیِ خطرناکی بود اما ...

❣ فصلها تغییر می کنند. گاهی زمستان است،‌ گاهی تابستان. اگر پ...

باید باور کنیم تنهایی تلخ‌ترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط