کاش می شد خنده را تدریس کرد
کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
نا امیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خودپسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد
کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست!
.
کارگاه خوشدلی تاسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
نا امیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خودپسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد
کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست!
.
۱.۱k
۱۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.