توی احساس خنثی بودن و پوچی دست و پا میزنم احساس میکنم

توی احساسِ خنثی بودن و پوچی دست و پا میزنم.. احساس میکنم همه چی معنیِ خودش رو از دست داده.
با آهنگ ها و حسرت ها زندگی میکنم. لبخند میزنم، غذا میخورم، میخوابم،درس‌میخونم،سریال میبینم، ولی از درون یه چیزی کمه. نمیدونم چیشد که اینجوری شد.. فقط میدونم چیزهایی که من، برای خوشحال بودن میخواستم، انقدر ساده و پیش پا افتاده بودن که فکر نمیکردم باید برای داشتنشون تلاش کنم که الان جاشونو دادن به" ترس از آینده، خراب کاری و پیچیده تر کردن زندگیم، تصمیمای افتضاح گرفتن، بی هدف بودن، و کلافگی"...
دیدگاه ها (۰)

کسی نخواهد دانست که زیر هجوم افکار، چگونه هر تکه‌ام به گوشه‌...

پنجره هارا کاملا میبندم؛ شیر گاز را باز میکنم و روی کاناپه د...

مدت زیادیه که غـم رو پس می‌زنم ; مدت زیادیه که چشم‌هام رو، ر...

این روزا بیشتر از همیشه می‌خوابم و هیچ‌کاري نمی‌کنم ، بیشتر ...

شوهر دو روزه. پارت۶۱

زنگ زندگی p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط