خون میخورم از طعنه اغیار و بسم نیست

خون می‌خورم از طعنهٔ اغیار و بسم نیست
صد شکوه به دل دارم و یک همنفسم نیست

لؤلؤصفت اندر بن این بحر سبک‌جوش
می‌غلتم و بر موج گران قدر خسم نیست

خودکامه‌رفیقان تُنُک‌حوصله رفتند
صد شکر که دیگر سرِ یاری به کسم نیست

بس زخم نهان دارم از آن راز جگرسوز
آوخ که بر آن مرهم جان دسترسم نیست

روزی هوسم کام دل از عشق بتان بود
هست این‌همه امروز ولیکن هوسم نیست

کی واشود این عقده که در ششدر تقدیر
افتاده چنانم که ره از پیش و پسم نیست
دیدگاه ها (۱)

#آهای_خانم_آهای_آقا نباید بگذارید هیچ شک و سوظنی در دلتان بم...

#همسرانه مانند یک گل از زندگی مشترک خود مراقبت کنید.گل، بدون...

#سلام_مولای_مهربانم💖اگرسلام به شمانبودآفتاب هرروزصبحبه چه ام...

🌸سـ😊✋ـلام 💗صبح پنجشنبه تون 🌸بخیر و شادی ان شاءالله🌸آخرهفته ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط