این بار حصار کلمات را میشکنم

💭
این بار حصارِ کلمات را می‌شکنم
و دلم را به قاصدک‌هایِ آواره می‌سپارم.
برای از تو گفتن نیازی به کلام نیست.
از تو که بگویم
اشکی بی بهانه از آسمان چشم‌هایم می‌بارد.
واژه ها در رگِ سخنم می‌جوشد و جملات در نوک قلم به رقص در می‌آیند و می‌نگارد.
می‌نویسد،
از غم و از دل تنگی‌ها
و این که هنوز دوستت دارم

#عباس_معروفی
دیدگاه ها (۰)

بر هر انگشتم پرنده‌ای می‌نشیند انتظار تو در من جوانه‌ای بود ...

صد شب به تمنای وصال تو چو نرگسبی‌نرگس بیمار تو بیدار تـــوان...

مثلِ تو کیست در جهان،تا ز تو مهر بگسلم؟#سعدی

💭عشقاتفاقِ غریبی ست...!آنجاست، دور از دست‌های مناینجاست، دور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط