مــاه، بیرون زده رؤیت بکند رویت را
مــاه، بیرون زده رؤیت بکند رویت را
نستـــرن وا شده تا حس بکند بویت را
سازْ زن ها همه از دست تو بیچاره شدند
نزن اِنقدْر به هــم جفت النگـــویت را
میشـود یک شبه کامل بشود دیوانم
تـا سحر گاه اگر شانه کنم مویت را
منم آن شیر نگون بخت که در آخر عمر
شده معتاد، دو تا چشم چو آهویت را
در مصاف مـــنِ بیچاره عزیزم بشکاف
لا اقل ارتش پیونـــدِ دو اَبـــرویت را
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند:
عســل از کنج لب و تُرْشیِ لیمویت را
نظــمِ اشعار مرا باد بـه هــم میریزد
تو اگر بـاز کنی گیره ی گیسـویت را
#کنعان_محمدی
نستـــرن وا شده تا حس بکند بویت را
سازْ زن ها همه از دست تو بیچاره شدند
نزن اِنقدْر به هــم جفت النگـــویت را
میشـود یک شبه کامل بشود دیوانم
تـا سحر گاه اگر شانه کنم مویت را
منم آن شیر نگون بخت که در آخر عمر
شده معتاد، دو تا چشم چو آهویت را
در مصاف مـــنِ بیچاره عزیزم بشکاف
لا اقل ارتش پیونـــدِ دو اَبـــرویت را
کاش سرما بخورم دکتر من نسخه کند:
عســل از کنج لب و تُرْشیِ لیمویت را
نظــمِ اشعار مرا باد بـه هــم میریزد
تو اگر بـاز کنی گیره ی گیسـویت را
#کنعان_محمدی
۶۵۳
۰۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.