با یکدیگر صحبت نمی کردند اما...

با یکدیگر به سختی سخن می گفتند . تحمل دیدن همدیگر را حتی شاید هم نداشتند ولی...چیزی هنوز وجود داشت . هنوز در چشم های سردشان چیزی موج میزد . هیچ یک هیچ نمیگفت . هرکسی آنها را می دید از داستان خاک گرفته لیلی و مجنون شان میگفت . همه فکر میکردند آن داستان و شخصیت ها مرده است ولی نه .
من هم درست زمانی متوجه شدم که گریه های بی وقفه اش را شنیدم . با خودم گفتم شاید دیوانه شده است ولی همان دیوانه ها هم عالمی داشتند .
- گریه هایت را برای چه کسی خرج میکنی ؟!
+ برای کسی که فکر میکردم دوستم ندارد
- دلت را به چه خوش کردی ؟! او واقعا علاقه ای به تو نداشت
+و تو هم درست مثل بقیه ای . در حال قضاوت...!!
شاید اگر به حرف هایش گوش نمیکردم هیچ وقت نمی فهمیدم آن صدای پیانو دو نوازنده دارد...!! 🎼
.
#داستانک ، #عشق ، #عکس ، #نوشته ، #غمگین ، #داستان ، #ویسگون ، #پیانو ، #دو_نفره ، #عاشقانه ، #تنهایی
دیدگاه ها (۵)

هیچکس به زور نمی ماند

دریاییم اما پر از دلتنگی

تنهایی قوی ترم

من هم روزی انسان بودم

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲

رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط