به گور آرزوهایم نشستم سوگواری را

بـه گـــور آرزوهـــایم نشــــستم ســـوگــــــــواری را
بـه یـادت زنــده کــردم سنّت شب زنــده‌داری را

دلی رنجور، جانی خسته، روحـی غرق غم دارم
بــه پایان مـی‌بـرم آیا شب چـــشم انتــظاری را؟

سپردم دل به دستت، جان فـدا کردم برای تو
نــمی‌دانســـتی امّـا شیــوه‌ی عاشـــق مـــداری را

تمــام هسـتی‌ام را پــای عشـقت دادم و حــالا
کجــا پنـــهان کــنم انـــدوه یـک دنــیا نـداری را؟

برای زنـده مـاندن مـرگ را پـیوسته می‌جـویم
به دوشـم می‌گذارد زنـدگی هر لحظه باری را

فراموشم مکن هرچند می‌دانم پس از مردن
قفــس از یــاد خــواهــد بــرد آواز ق‍ــــناری را...

#آرمن_فرناد
دیدگاه ها (۳)

بجای اینکه فقط گوشی برای شنیدن دردهای دیگران باشیم بهتره همر...

آرزوی مرگ کردم مرگ هم شادم نکرد ..

منفعت وقتیکه داری احترامت میکنند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط