رمان دَدیه خشن من
رمان دَدیه خشن من
پارت ۱
(ویو ماری)
با الارم از خواب بیدار شدم
چرااااا باید ساعت ۷صبببب برم مدرسههههه
اییی ب زور از جام بلند شدم و رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادم و لباس پوشیدم ورفتم پاین
ماری چیهو پدر بزرگ کجاست
(چیهو مادر بزرگ ناتنیه ماریه)
چیهو زودتر بیدار شدن و رفتن
ماری کجا رفت
چیهو نمیدونم فقط گفت بری بار
ماری چی من باید برم مدرسه من نمیرم بار دفعه قبل ک یادت چ اتفاقی افتاد
چیهو ار یادم دخترم اما اگ دوبار عصبانیش کنی دوبار ازیتت میکن
ماری باش
من رفتم
چیهو راستی پدر بزرگت گفت این دفعه زود تر بیا خونه
ماری اوکی
و ماری رفت
(ویو ماری)
ن رفتم بار اخ میترسم دوبار اون پسر بیاد ازیتم کن (نکته ماری بزور پدر بزرگش توی بار کار میکن اونجا ای پسره ازیتش میکن )
از پدر بزرگم کتک خوردن بهتر فوقش چند روز نمیزار برم مدرسه
ی زنگ ب دوستم هیمی زدم و بهش گفتم اگ پدر بزرگم زنگ زد بگ من اومدم و دارم کار میکنم
اونم گفت باش
میخواستم برم داخل مدرسه ک یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاش کردم اون همون پسر بود ک ازیتم میکرد
ماری ولم کنننن عوضیییی
پسر هیییی ماری ساکت باش کاریت ندارم فقط میخوام ی چیزی بگم همین (با دستش دهن ماری رو گرفته)
پسر الان ولت میکنم اما ن جیغ میزنی و ن فرار میکنی باش
ماری باش
پسر خبب و یواش ماری رو ول میکن
ماری چی میخوای بگی
پسر ببین نباید بری خونه از خونه باید فرار کنی اصلا دیگ ب اون خونه برنگرد و پیش پدر بزرگت نرو
ماری چرا اونوقت
پسر پدر بزرگت ک نتونست حرفشو کامل کن و فرار کرد چنتا مرد افتادن دنبالش
پسر ماری لطفا ب حرف گوش کننن( با داد)
ماری هییی چرا فرار کردی پدر بزرگم چیییی
فلش بک ب خونه
اومدم خونه هیچ کی خونه نبود رفتم و لباس راحتی پوشیدم اومدم خودمو ولو کردم رو کاناپه
ماری ایییییی خسته شدمممم
نمیدونم ک ای خوابم برد ک با صدای پدر بزرگم بیدار شدم
پدر بزرگ هیییی هرزززز
ماری چیشد پدر بزرگ
پدر بزرگ ب من نگو پدر بزرگ بهت گفتم برییی بار چرا نرفتی هااا رفتی با اون پسر ی عوضییی هانن
(با داد فراوان)
ماری پدر بزرگ مننن رفتم مدرسههه ببخشید ی روز نبودم ب هیمی گفتم کارای منو بکن( با بقض)
پدر بزرگ امروز ی مهمون ویژه داشتیممم ب خاطره تو اون دیگ با من سرمایه گذاری نمیکن
برو همین الان وسایلت رو جم کن
ماری پدر بزرگگ ببخشید با گریه
پدر بزرگ گفتم برو وسایلت رو جم کن
ماری با... باش
و ماری وسایلش رو جم میکن و میخواد بر
ک
پدر بزرگ کدوم گوری میریییی باداد
ماری خودتونن گفتین برم
پدر بزرگ ننخیررر تو قرار نیست کار منو خراب کنی و بعدش بری زندگی خودتو بکنی
امیدوارم از رمان خوشتون اومد باشه
از این به بعد برای پارتا شرط میزارم
(۱۰تا لایک)
(۱۰تا کامنت)
پارت ۱
(ویو ماری)
با الارم از خواب بیدار شدم
چرااااا باید ساعت ۷صبببب برم مدرسههههه
اییی ب زور از جام بلند شدم و رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادم و لباس پوشیدم ورفتم پاین
ماری چیهو پدر بزرگ کجاست
(چیهو مادر بزرگ ناتنیه ماریه)
چیهو زودتر بیدار شدن و رفتن
ماری کجا رفت
چیهو نمیدونم فقط گفت بری بار
ماری چی من باید برم مدرسه من نمیرم بار دفعه قبل ک یادت چ اتفاقی افتاد
چیهو ار یادم دخترم اما اگ دوبار عصبانیش کنی دوبار ازیتت میکن
ماری باش
من رفتم
چیهو راستی پدر بزرگت گفت این دفعه زود تر بیا خونه
ماری اوکی
و ماری رفت
(ویو ماری)
ن رفتم بار اخ میترسم دوبار اون پسر بیاد ازیتم کن (نکته ماری بزور پدر بزرگش توی بار کار میکن اونجا ای پسره ازیتش میکن )
از پدر بزرگم کتک خوردن بهتر فوقش چند روز نمیزار برم مدرسه
ی زنگ ب دوستم هیمی زدم و بهش گفتم اگ پدر بزرگم زنگ زد بگ من اومدم و دارم کار میکنم
اونم گفت باش
میخواستم برم داخل مدرسه ک یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاش کردم اون همون پسر بود ک ازیتم میکرد
ماری ولم کنننن عوضیییی
پسر هیییی ماری ساکت باش کاریت ندارم فقط میخوام ی چیزی بگم همین (با دستش دهن ماری رو گرفته)
پسر الان ولت میکنم اما ن جیغ میزنی و ن فرار میکنی باش
ماری باش
پسر خبب و یواش ماری رو ول میکن
ماری چی میخوای بگی
پسر ببین نباید بری خونه از خونه باید فرار کنی اصلا دیگ ب اون خونه برنگرد و پیش پدر بزرگت نرو
ماری چرا اونوقت
پسر پدر بزرگت ک نتونست حرفشو کامل کن و فرار کرد چنتا مرد افتادن دنبالش
پسر ماری لطفا ب حرف گوش کننن( با داد)
ماری هییی چرا فرار کردی پدر بزرگم چیییی
فلش بک ب خونه
اومدم خونه هیچ کی خونه نبود رفتم و لباس راحتی پوشیدم اومدم خودمو ولو کردم رو کاناپه
ماری ایییییی خسته شدمممم
نمیدونم ک ای خوابم برد ک با صدای پدر بزرگم بیدار شدم
پدر بزرگ هیییی هرزززز
ماری چیشد پدر بزرگ
پدر بزرگ ب من نگو پدر بزرگ بهت گفتم برییی بار چرا نرفتی هااا رفتی با اون پسر ی عوضییی هانن
(با داد فراوان)
ماری پدر بزرگ مننن رفتم مدرسههه ببخشید ی روز نبودم ب هیمی گفتم کارای منو بکن( با بقض)
پدر بزرگ امروز ی مهمون ویژه داشتیممم ب خاطره تو اون دیگ با من سرمایه گذاری نمیکن
برو همین الان وسایلت رو جم کن
ماری پدر بزرگگ ببخشید با گریه
پدر بزرگ گفتم برو وسایلت رو جم کن
ماری با... باش
و ماری وسایلش رو جم میکن و میخواد بر
ک
پدر بزرگ کدوم گوری میریییی باداد
ماری خودتونن گفتین برم
پدر بزرگ ننخیررر تو قرار نیست کار منو خراب کنی و بعدش بری زندگی خودتو بکنی
امیدوارم از رمان خوشتون اومد باشه
از این به بعد برای پارتا شرط میزارم
(۱۰تا لایک)
(۱۰تا کامنت)
۶.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.