برادر ناتنی من
P:11
ویو کوک
همونجور که موهاشو نوازش میکردم خابش برد..کی میتونه باور کنه که خاهرش پیشنهادشو قبول کرده؟
ولی امشب بهترین شب زندگیم بود
یکم بعد سیاهی...
ویو ات
یا کامل شدن خابم بیدار شدم...نمیتونستم نفس بکشم...دیدم کوک دستشو انداخته دور کمرم..یه نگا به صورتش کردم..
ات: کیوتچه
کوک: میدونم
ات: تو بیداری؟
کوک: اره..نیم ساعته بیدارم
ات: پس چرا بیدارم نکردی
کوک: دلم نیومد بیدارت کنم
ات: عاا باشه..بیا بریم صبونه بخوریم
کوک: اوکی
باهم رفتیم پایین..مامان بابا هنو خاب بودن..پس تصمیم گرفتیم تا بیدار شن غذا درست کنیم
«فلش بک به یه ساعت بعد»
ات: هوف بلاخره تموم شد
کوک: ارههه
مامان و بابا: صب بخیر
ات و کوک: شما کی اومدین؟
مامان: از وقتی داشتین میزو میچیدین
ات: عه..بیاین سر میز
همه نشستیم..کوک پیش من نشست..
بابا: بچه ها ما یه ماه باید بریم سفر کاری
ات: یه ماهههه؟
مامان: اره..باید مراقب خودتون باشین
کوک: کی حرکت میکنین؟
بابا: فردا صب زود
ات: هیی برا منم یچی بگیرینااا
مامان:(خنده)...باشه میگیریم
«فلش بک به بعد غذا»
ویو کوک
...
خ
م
ا
ر
ی
شرایط
لایک: 10
کامنت: 11
لایکو کامنت یادتون نره 💙🦋
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.