پارت
پارت ۲
خودمو معرفی کردم
نویسنده: شما خیلی خوشگلین داً یه عکس براتون پیدا میکنم میذارم
بعد مینتا یهو میخواست بپره روی من که من از کوسه ای ستاره استفاده کرد و با یه ضربه زدم اونور افتاد اصلاً دست خودت نبود و گفتی:وای معذرت میخوام قصد بدی نداشتم
نویسنده :بدبخت له شد 😂
در ذهن باکوگو
اون همون نفله نبود که کلیدش افتاد 💢
مینتا :وا....ی خ...خدا تو چقدر خوشگلی هم قوی
نویسنده: خوب بچهها اونجاش که نقطه گذاشتم یچاره له شده به خاطر اون قشنگ نمیتونه حرف بزنه..
ت٫ا : 😡
آیزاوا سنسه: بسه دیگه حالا ت٫ا برو پیش باکوگو بشین
ت٫ا: ها پیش اون پسره 😦
آیزاوا سنسه : آره
در ذهن ت٫ا
وای خدا چیکار کنم مو تیغ تیغی هست
وایییییییییییی
آیزاوا سنسه :برو بشین دیگه
ت٫ا : ها چشم
در ذهنت ت٫ا
از قیافش معلومه چه بیاعصاب و عصبیه حالا چیکار کنم 😣 من قویم من میتونم😤😠
رفتم سر جام نشستم و به باکوگو
گفتم: سلام
باکوگو: سلام نفله (با عصبانیت)
بعد از اینکه آیزاوا سنسه درس داد چند دقیقه بعد زنگ خورد
باکوگو پا شد و رفت
در ذهن ت٫ا بیتربیت یه خوش آمد گویم نگفت پسریه کثیف
اوچاکو: سلام اسم من اوچاکو اوراراکا هست
ت٫ا: سلام خوشبختم از دیدنت اوچاکو
اوچاکو: میای با هم بریم قدم بزنی کمی حرف بزنیم🙂
ت٫ا : باشه 🙂
وقتی داشتیم توی سالن قدم میزدیم
اوچاکو گفت: اون حرکتی که به مینتا زدی خیلی باحال بود کوسه خیلی خوبه 😃
ت٫ا :نه بابا انقدر کوسم خوب نیست 😕
اوچاکو :نه خیلی خوبه😀
ت٫ا :داری خجالتم میدی 😣
اوچاکو:😁
زنگ خورد
اوچاکو: وقتشه دیگه بریم کلاس
ت٫ا :باشه
با اوچاکو رفتیم کلاس و من رفتم باز پیش اون پسره رو مخ نشستم😑
خواستم یه حرفی بزنم و گفتم :اسمت چیه
باکوگو جواب داد ................
بچهها اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
لایک و کامنت یادتون نره ❤️🙂
خودمو معرفی کردم
نویسنده: شما خیلی خوشگلین داً یه عکس براتون پیدا میکنم میذارم
بعد مینتا یهو میخواست بپره روی من که من از کوسه ای ستاره استفاده کرد و با یه ضربه زدم اونور افتاد اصلاً دست خودت نبود و گفتی:وای معذرت میخوام قصد بدی نداشتم
نویسنده :بدبخت له شد 😂
در ذهن باکوگو
اون همون نفله نبود که کلیدش افتاد 💢
مینتا :وا....ی خ...خدا تو چقدر خوشگلی هم قوی
نویسنده: خوب بچهها اونجاش که نقطه گذاشتم یچاره له شده به خاطر اون قشنگ نمیتونه حرف بزنه..
ت٫ا : 😡
آیزاوا سنسه: بسه دیگه حالا ت٫ا برو پیش باکوگو بشین
ت٫ا: ها پیش اون پسره 😦
آیزاوا سنسه : آره
در ذهن ت٫ا
وای خدا چیکار کنم مو تیغ تیغی هست
وایییییییییییی
آیزاوا سنسه :برو بشین دیگه
ت٫ا : ها چشم
در ذهنت ت٫ا
از قیافش معلومه چه بیاعصاب و عصبیه حالا چیکار کنم 😣 من قویم من میتونم😤😠
رفتم سر جام نشستم و به باکوگو
گفتم: سلام
باکوگو: سلام نفله (با عصبانیت)
بعد از اینکه آیزاوا سنسه درس داد چند دقیقه بعد زنگ خورد
باکوگو پا شد و رفت
در ذهن ت٫ا بیتربیت یه خوش آمد گویم نگفت پسریه کثیف
اوچاکو: سلام اسم من اوچاکو اوراراکا هست
ت٫ا: سلام خوشبختم از دیدنت اوچاکو
اوچاکو: میای با هم بریم قدم بزنی کمی حرف بزنیم🙂
ت٫ا : باشه 🙂
وقتی داشتیم توی سالن قدم میزدیم
اوچاکو گفت: اون حرکتی که به مینتا زدی خیلی باحال بود کوسه خیلی خوبه 😃
ت٫ا :نه بابا انقدر کوسم خوب نیست 😕
اوچاکو :نه خیلی خوبه😀
ت٫ا :داری خجالتم میدی 😣
اوچاکو:😁
زنگ خورد
اوچاکو: وقتشه دیگه بریم کلاس
ت٫ا :باشه
با اوچاکو رفتیم کلاس و من رفتم باز پیش اون پسره رو مخ نشستم😑
خواستم یه حرفی بزنم و گفتم :اسمت چیه
باکوگو جواب داد ................
بچهها اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
لایک و کامنت یادتون نره ❤️🙂
- ۲.۹k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط