پسر جوانی در لندن آرزو داشت نویسنده شود

پسر جوانی در لندن آرزو داشت نویسنده شود،
فقط ۴ سال مدرسه رفته بود

پدرش به علت بدهکاری در زندان بود و پسر به علت بی پولی اغلب گرسنگی می کشید.

سر انجام در یک انبار کاری پیدا کرد و شب ها زیر شیروانی می خوابید، داستان هایش را پنهانی به ناشران پست می کرد

ابتدا هیچ کدام داستان های اورا قبول نمی کردند اما بعد از مدتی یک ناشر اورا پذیرفت، اوایل پولی دریافت نمی کرد

اما دلگرمی و اعتماد ناشر زندگی اورا متحول کرد به طوری که به یک نویسنده بزرگ تبدیل شد.


آن پسر کسی نبود جز
#چارلز_دیکنز
#انگیزشی #رویای_بزرگ
دیدگاه ها (۵)

❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ سرنوشت کنکور ۹۸@helliii_moshaverehماجرای کنک...

https://telegram.me/helliii_moshaverehاعتماد به نفس و حرکت ر...

#مشاوره https://telegram.me/helliii_moshavereh

https://telegram.me/helliii_moshaverehاگر حالا شروع کنید ،فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط